ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
خواهر زادم بهم گفت : دایی این همه سختیا واسه کیه ؟
واسه زن دایی داری این کارارو می کنی !!!!
نمی خوای به من بگی زن داییم کیه !!!
گفتم : دایی ٫ زن دایی کجا بود !!!!! واسه خودم ...
سرم رو انداختم پایین و آروم گفتم : هیچ کسی دایی...
به یاد حرفهای هلاله می افتم
و حرفهای خواهر زاده ام را مرور می کنم
سوال را خواهر زاده ام از پشت تلفن پرسید
جوابش را هلاله رو در رو داد
هیچ کدامشان هم از حرفهای دیگری خبری نداشتند
" تو اینقدر داری پاره می شی و نمی تونی اطمینان کنی ٫ نه ؟
نه دختر نه پسر ٫ هر دو تاییشون دهنتو .... "
به سراغ دلم می روم ٫ که کاری بکنیم با هم
تا حال و هوایمان عوض شود
من این سو
دلم آن سو
نشسته ایم و یکدیگر را می نگریم
هر دو منتظر دیگری
نه من دستم به کاری می رود
نه دلم دستش
----------------------------------------------------------------------------
پ ن : خوبه خوب که فکر می کنم
فکر که نه ٫ خیال پردازی که می کنم
تمامم را بدبینی هم که فرا می گیرد
می بینم ٫ نمی خواهند ٫ به آنچه که مستحق هستم برسم
می خواهند هر طور که شده جلوی چشم هایم را بگیرند
که آنجا را که می بایست ببیند ٫ نبیند
و تمام این خیال پردازی ها و بدبینی ها
تمامه تمام ٫ تلاشم را بیشتر می کند
باعث می شود قدمهایم را محکم تر بردارم
محکم تر ٫ برای رسیدن به خوبی ها
سلام!
چرا انقد دپرسانه می نویسی؟!
mamnoon az nazaret pari jan
ama khodam khalafe in nazar ru daram