روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

____________________________________________________________________________

روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

____________________________________________________________________________

فال قهوه



فال گرفت

برای ما

که ثابت کند

که نه منی بی او

و نه اویی بی من

نه دوام

و نه واقعیت

هیچ ندارد

که هر چه معنا است

از ما است و بس

و فال گرفت

که فال ما بود

اما قصه ما نبود

اگر هم بود

تنها به ناممان بود

اما به ناممان نشد  

برای که شد !!!؟

سهم که شد ؟!!!

در فالمان قلب افتاد

او یک دانه دید

و من یک جفت

و من به سادگی

می پنداشتم

هنوز ماییم

و این می مانیم

عکس فالمان را نشانم داد

و من غافل

از پیش درآمدی سوزناک

در دستگاهی آشنا

که هر چه که بود

پر شور بود

همایون ٫ دشتی

و شاید ... ماهور

اما نه ٬ شور بود

که دلم هم می زد

شور چیزی ٫ اتفاقی

که اندکی بعد رخ داد

و من متولد شد

و من شدی

و من شدم

و این روزهایم ...

لبریز شد

از تکامل

قتل های زنجیره ای

احساسم

تمامم

همه ی همه ام

زندگی ام

دست آخر

دلم

دیگر چیزی نماند

واقعیت امر

جز این نیست

صفر شد

هیچ شد

تمامه تمام هایم

و من ماندم

با حجم وسیعی از چالش

این روزها

کارهایی می کنم

ناخودآگاه

بی اختیار

نامربوط با هوایم

می خندم

می رقصم

پرواز می کنم

اما نمی دانم

کیست

چیست

چگونه است

و چرا دیگران

گواه بر دیوانگی ام می دهند

قسم بر جنونم می خورند

و اصرار دارند

که قبول داشته باشم

که طبیعتی در من نیست

و من شاید

دیگر قدرت ادراک ندارم

که بفهمم

این که هست

کیست

چگونه است

از چیست

و چرا !!!

که این چ ها ...

بی شک

قاتل این قتل های زنجیره است 

و یک بار دیگر

ناتمام دست می کشم

از خودم

از دلم

از فکرهایم

از نامربوطی هایم

و ناتمام ٫ تمام می کنم

با کمال میل امضا می کنم

هر آنچه را که باید بکنم

برای آرامشش

که چندی است

مرگ مغزی است

و می گویند در دیاری است

به نام کما

که آرام و ساکن است

------------------------------

پ ن : یک دقیقه سکوت می کنم

نظرات 1 + ارسال نظر
دختر مردابی شنبه 16 اردیبهشت 1391 ساعت 06:53 ق.ظ http://www.mianboribedaria.blogsky.com

کاش فالی نگرفته بودی
و راز مگوی عشقت را به هیچ فالگیری نگفته بودی
اما باز هم بدان که هرگز من نخواهی شد
تو و او تا همیشه مایید
و تو تمام نمی شوی
تو هرگز به صفر نمی رسی
و هرگز رهایش نمی کنی همانگونه که او هیچوقت تنهایت نخواهد گذاشت
با این امضا او را جاودان می کنی و یادش را تا همیشه در متن تنهایی ات می نویسی
اینگونه می توانی هر روز مرورش کنی

سلام
چیزی هست در نوشته های شما که جذبم می کند
چیزی که هنوز هم ندانسته ام چیست
شاید نوعی زیبایی مرموز که در چیدمان ساده همین واژه ها و مختص به قلم شماست
دست مریزاد

کاش فال نگرفته بود ....
-----------------------------
سلام ممنونم
و بیشتر ممنونم بخاطر محبت ها و حرف هایی که به دل می شینه
در نوشته های من چیزی وجود نداره ٫ اگه چیزی هست در دید و قلب شماست که پر از زیبایی و محبته ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.