ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
من که جان رفتن نداشتم
من که وجود من شدن نداشتم
من که هر چه میل به خواستنم بود
برای ما بود
من که ...
اصلا من نبود ...
هر چه بود ما بود
تو بودی و ما
گفته بودم که من دیر زمانی است
که دیگر نیست
که گم شده
که اگر هم تو آمدی پیدا شد
من نبود ٫ ما شد ... ما بود
مرا که نمی آزاری ....
جانت را نیازار
من تنها برای تو جانم ٫ جان به لب شد
جانم به ستوه آمد از این همه خواستن ها
تنها برای تو و ما ...
درب را که گشودی
راه رفتن نشانم دادی
چشمانت نمی خواستند
دستان دلم را ببینند که چگونه
گریبان درب را گرفته بودند
و ملتمس نگاه می کردند
که اگر چشمانت می دید دلم را
و حال دلم را ...
نیازی به گفتن هم نبود ...
که من ذاتا زبانم لال است
حرفهایم را
اگر خواندنی باشد ٫
از زبانم و چشمانم باید
بانو ...
با آزار خودت مرا نیازار ...
بانو ...
حال این روزهای " من شده " ی من
هزاران هزار بدتر از
آخرین روزهای " ما بودن " ام است
بانو ...
تو را به صداقت اشگ های عاشورایی ام
مرا با آزردن خودت میازار ...
----------------------------------------------
پ ن : عاشقانه هایی در خیال می پرورانم که ...