ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
چشمهایم به شدت چرکین اند و خسته
بس که نظر دوخته اند به هر چیزی
که حتی اندکی می شود به تو مربوط گردد
که می توان در آن خبری از تو ٫ از قدمهایت یافت
دیشب خواب دیدم که خواب بودم تو آمدی
می بینی ٫ در خواب بودم که آمدی
این ممنوعیت در خوابم هم پابرجاست
----------------------------------------------
پ ن : سلولهای انفرادی تو
آرام باش
چشمهایت را ببند و به تاریکی که در پس پلکهایت در نگاه مبهوتت خیمه می زند خیره شو
آنوقت می بینی که او همینجاست
کنج مردمک های تو
هیچ چیز و هیچ کس به قدر چشمهایت رد او را ندارند
یاد او هر روز از گذرگاه نگاهت می گذرد
پس چشمهایت را ببند و منتظر عبور آرام یادش بمان
او رهگذر همیشگی چشمان توست
و سلام
گاهی ماندن در سلول انفرادی هم دنیایی دارد
gahi , zendoniye selole enferadi ham gahgahi forsat havakhori dare na inke hamishe oon too bemone
age eshtebah mikonam begd eshtebah mikoni