این روزها
دلم ساز می زند
نه هر سازی ٫ نه
تار
فقط ٫ ــــــــــــ تار
نه دوتار
نه سه تار
فقط تار
در دستگاه شور
دلم می خواهد ...
نه نمی خواهد
نمی خواهم
---------------------
پ ن : تحت تعقیبم
این روزها
دلم
در حال تجربه ی
دورانی جدید است
هیچ چیزی
دلم را به ارگاسم نمی رساند
فکر می کنم
نام این دوران
باید یائسه گی باشد
---------------------------------------------
پ ن : شاید حرف سیاوش پر بیراه نیست
جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی
حالا کدام حادثه ؟؟؟؟ نمی دانم
دلگیرم
از دلم
که می گیرد
اما بی دلیل
که فقط می گیرد
که نمی بندد
دل
به دلی
حتی به گِلی
دلگیرم
از دلم
که دل
نیست
و تنها
شاید
یدک می کشد
نام دل
دل
گیرم
----------------
پ ن : خودم
این روزها قلبم
اصرار شدیدی
به تازه نگه داشتن
درد کهنه ی قدیمی اش دارد
لحظه به لحظه تازه تر می شود
-----------------------------------
پ ن : بدنبال دلیلم که چرا
امروز بعد از مدتها
رفتم به خانه سر زدم
چقدر سرد بود
چقدر غریب بود
چقدر تاریک بود
فقط برای من
دیگران گرمشان بود
همه با هم آشنا بودند
حیاط را چراغانی کرده بود
فقط برای من
هیچ کجا
هیچ هوایی
هیچ سایه ای
هیچ هیچی
از من نیافتم
از ما نیافتم
من فقط آمده بودم
که قرصهایم را بردارم
که فهمیدم
دلیل هفته ی پر دردم چه بود
قرصهایم برای دیگران
که به وقت دیدنت
که طپش می گیرند
یکدانه بخورند
که اندکی آرام شوند
قرصهایم تمام شده
تا داشتم هم
دردی از دردم دوا نمی شد
طپشهای قلبم نوسان ندارد
من درد دارم ٫
ـــــــــــد ـــــــرد
----------------------------------
پ ن : برای قلبم که این روزها
درد کهنه ی قدیمی اش را
لحظه به لحظه تازه نگه می دارد