وقتی که تمام شوی ، تمام شدی
دیگر اویی نیستی که بودی
شاید هنوز هم دوستت بدارد
اما دیگر اویی که بودی نیستی
می شوی یک خاطره
خاطره هم شاید نه
سایه ای از یک خاطره
درست مثل اینروزهای من
که تنهای تنها
همانند سایه ای از خاطراتی هستم
که دیگر نیستند ٫ تمام شدند
شاید دوستم داشته باشی
البته نه مانند گذشته ، نه
اما دیگر تمام شده ام برای تو
اویی که بودم نیستم
هر چقدر که تو تلاش می کنی
که این را در حرفهایت بفهمانی ام
همانقدر من تلاش می کنم
برای به نفهمیدن زدن خود
و چه مضحک تلاش می کنم
برای نزدیک ماندن ، برای ترمیمه خرابی ها
خرابی هایی که ویرانه شده اند
و نه آباد می شوند ٫ نه می خواهی که آباد شوند
---------------------------------------------------
پ ن : حمله هایی جدید اضافه به حمله های قبل
این روزها عجیب گم شده ام
روزهایم دو قسمت شده اند
نیمی را ساعت ها می نشینم
و خیره می شوم به گوشه ای
یا به صفحه ی خالی وبلاگ
نیمی دیگر را دربه در جستجو می کنم
خودم را که عجیب و حیرت آور گم شده ام
-------------------------------------------
پ ن : گم شده ٫ هم وجودم٫ هم سایه ام
کافی است تو به دستم بدهی
بهانه را می گویم
باقی اش با من
خودم به آب می دهم
دسته گل را می گویم
یک دانه
کوچکش
کافی است
بهانه را می گویم
چنان دسته گلی به آب می دهم
که تمام انسانهای شجره نامه و تاریخ من و تو
با هم نتوانند از آب بیرونش بیاورند
آخر می دانی ! من قهرمان نابودکردن زندگی خویشم
از همان قهرمانهای داستانهای کودکان
که همیشه پیروز بودند
و همیشه بهتر از چیزی که باید
به پیروزی می رسیدند
----------------------------------
پ ن : ...