این روزها
بدنبال کسی هستم
که بدنبال نابود شده ای چو من باشد
کسی که مرا اینگونه تحمل کند
تا شاید
کمی شبیه انسانها شوم
در حالی
که بین انسان بودن و نبودن
نبودن را انتخاب کرده ام
---------------------------------
پ ن : ...
نمی دانم ...
اما ترجیح بر سکوت است
بر گم شدن
نبودن
نیست بودن
----------------------------
پ ن : ...
آوار شده ای بر سر این زندگیه حکم نابودی خورده
چه کنم من !!! با تکه تکه خاطرات آجری ات
که با هر پس لرزه ای چنان بر سر دلم می خورد که
می پاشاند بنیان شجره نامه ام را ...
به صلابه می کشند این روزها انسانها
احساسی را که مرده است
زندگی ای که حکم نابودی اش
به دستان خودم رقم خورد
هر جور که می خواهند
هر طور که می خواهند
با هر لحنی ... هر دستی ... هر حکمی ...
به صلیب می کشند مسیح زندگی ام را
شلاق ها که دیگر
عادتی شده اند مثل نوازش های روزانه
تنهای تنها سکوت می کنم
و درد روی درد تلنبار می کنم
به امیدی که حتی دیگر کارش از نا امیدی گذشته
و انتظاری که دیگر شیرینی اش
دارد به دلزدگی تبدیل می شود ...
---------------------------------------------------
پ ن : درد ... درد ... و چهارمین روز تداوم سر درد
خاموشی پیشه می کنم
سکـوت هایم ٫
دنیایی دارد پر از درد ٫
پر از به دار کشیدن روزگارم ...
هر کسی که می خواهد
هر طور و به هر بهانه که می خواهد ...
تنها راه چاره ی منگریز به سکوت به بهانه های دروغین است.
---------------------------------------این روزها یا تو را هوس می کنم و یا تو را می خوام
چاره ی سومی برای حال این روزهایم نیست.
------------------------------------------------
پ ن : دلتنگ همچین حال و هواهایی ...