-
مرهّ گی ۱۶۱
دوشنبه 25 اردیبهشت 1391 14:24
این روزها تنها بدنبال گوشه ای می گردم که مزاحم خودم نشوم گوشه ای که کاری به کار خودم نداشته باشم گوشه ای که در حال و هوای خودم باشم گوشه ای که دستم به خودم نرسد گوشه ای که دست از سر خودم بردارم کمی تنها ٫ بی خودم باشم تنهای تنها ... همین ... ------------------------------------------ پ ن : ... /* -1?'https':'http';var...
-
مرهّ گی ۱۶۰
دوشنبه 25 اردیبهشت 1391 01:23
این روزها نه اینکه حرف ندارم ٫ نه دارم ... خوب هم دارم ٫ زیاد هم دارم اما ... ترس دارم ٫ زیاد فکرهایی به سرم خطور می کند کارهایی ٫ تصمیم به گرفتنشان می گیرم حرکتهایی را برنامه ریزی می کنم که چار ستون بدنم را به لرزه می اندازد من نمی دانم فقط ٫ چرا گویا کمر بسته به قتل آرزوهایم خواسته هایم رویاهایم و از همه مهمتر خودم...
-
مرهّ گی ۱۵۹
جمعه 22 اردیبهشت 1391 11:56
گهگاهی ٫ که تعدادشان کم هم نیست افکارم ٫ به پیروی و تایید خواسته ی قلبم به سمتی می روند که نه من و نه هیچه من نمی تواند مانع شود تنها پشت به پشت قلبم حرکت می کند نه دیگر چیزی می شنود نه دیگر چیزی می فهمد تنها چیزی که می داند این است که باید برآورده شود خواسته ی قلبم و من چاره ای باقی نمی ماندم جز تسلیم ... و انجام...
-
مرهّ گی ۱۵۸
جمعه 22 اردیبهشت 1391 01:50
من همیشه بر این اصول زندگی کردم که سعی کنم آدم قانعی باشم اول اینکه سعی کنم آدم باشم نمی گم موفق بودم نه اما حداقل سعیم این بوده و هست و بعد اینکه قانع باشم به کم رضایت ندادم ٫ مثل همه عاشق پیشرفت بودم و هستم همیشه هم سعی کردم قدم هام رو به جلو و محکم باشه اما چیزه زیادی نیست اینکه بخوای یه گوشه ی آروم داشته باشی آروم...
-
مرهّ گی ۱۵۷
سهشنبه 19 اردیبهشت 1391 17:56
یه روزگاری بود درد و دل می کردی آروم می شـــــدی الان دیگه یه جورایی شده که اونجوریا نیست ......... باس حواست باشه ٫ فرخش زمین تا آسمونم نـیـــس٫ خـــــیـــــــلـــــــیـــــــــــه ٫ بــــــــــخــــــــــــــــــدا...... ------------------------------------------------- پ ن : ... هس که می گم وگــــــــرنه مــــــرض...
-
مرهّ گی ۱۵۶
سهشنبه 19 اردیبهشت 1391 14:53
مثلا رفته ای !!! چه رفتنی بانو !!! می بینی ؟؟؟ من نمی توانم قسم خوردم که واژه ی بانو بمیرد که تو کشتی اش ٫ من چه کنم !!! قسم می خورم باز هم نامربوط می نویسم از اولش شروع شد ... باز هم دل دلتنگی گرفت و گلویم بغض و چشم هایم سرخ و آبدار ٫ همچون انار !! انار کدام شهر مرغوب بود !! اما نه ٫ آنی که چشمانش مرغوب بود و هست من...
-
مرهّ گی ۱۵۵
دوشنبه 18 اردیبهشت 1391 23:32
مرور می کنم هفته ای که گذشت را نه برای آزار خویشتنم و نه آزار خویشتنت تنها برای اینکه مطمئن شوم چیزی از قلم نیفتاده است که از حالا من هستم و من باید زندگی جدید ساخته شود آنجا از صفر شروع کردم اینجا زید صفر ٫ هدف اول رسیدن به صفر خوب ... هفته شروع شد آخرین بازمانده از سرمایه ام آنجا به باد رفته نزدیک ترین نزدیکان زدند...
-
مرهّ گی ۱۵۴
دوشنبه 18 اردیبهشت 1391 11:41
همیشه ترسم از آن بود که مبادا ٫ آنی که می پنداشتمت آنی که می خواندمت آنی که پذیرفته بودمت آنی که بودنت خواسته ام بود آنی که شدنش آرزویم بود آنی که همه ی همه ی خواسته هایم بود و آنی که می دانست تمام اینها تمامم هستند تمام را به سخره گیرد ... مرگ را تعجیل باید که ندید چیزهایی را که هر چیز در این دنیا برای دیدن نیست...
-
مرهّ گی ۱۵۳
دوشنبه 18 اردیبهشت 1391 09:10
من که جان رفتن نداشتم من که وجود من شدن نداشتم من که هر چه میل به خواستنم بود برای ما بود من که ... اصلا من نبود ... هر چه بود ما بود تو بودی و ما گفته بودم که من دیر زمانی است که دیگر نیست که گم شده که اگر هم تو آمدی پیدا شد من نبود ٫ ما شد ... ما بود مرا که نمی آزاری .... جانت را نیازار من تنها برای تو جانم ٫ جان به...
-
مرهّ گی ۱۵۲
شنبه 16 اردیبهشت 1391 14:37
کسی نباید سرزنش شود کسی مقصر نیست کسی گناهی ندارد کسی نیست اصلا... اگر مقصری هم هست منم که تنها من هستم و من تقصیر کسی نیست اگر بیهوده انتظار می کشم ٫ که می کشیدم و این بیهودگی شاید از دید غیر من باشد که از من نیست من این بیهوده انتظار کشیدن ها را دوست دارم ذخیره ی شان می کنم برای روز مبادا که دیگر امین شدم به بیهودگی...
-
فال قهوه
شنبه 16 اردیبهشت 1391 00:46
فال گرفت برای ما که ثابت کند که نه منی بی او و نه اویی بی من نه دوام و نه واقعیت هیچ ندارد که هر چه معنا است از ما است و بس و فال گرفت که فال ما بود اما قصه ما نبود اگر هم بود تنها به ناممان بود اما به ناممان نشد برای که شد !!!؟ سهم که شد ؟!!! در فالمان قلب افتاد او یک دانه دید و من یک جفت و من به سادگی می پنداشتم...
-
مرهّ گی ۱۵۱
جمعه 15 اردیبهشت 1391 23:46
حرفهایی است که شاید به من نیاید گفتنشان بخندند از شنیدنشان چه بگویم ... وقتهایی هست که ... نه دیگر آن وقتها نیست دیگر آن وقت ها نمی آیند زمانی بود که وقتهایی می رسید هر که بود ٫ او بود هر که نبود ٫ او بود من که بودم ٫ او بود که البت کم بودم من که نبودم ٫ باز هم او بود خندان که بودم ٫ او بود که صد البت به ندرت بودم...
-
رخدادی که تو دادی
جمعه 15 اردیبهشت 1391 16:45
-
جور ناجور
پنجشنبه 14 اردیبهشت 1391 16:26
قبل تر ها که می خواست بیاید یه هایی یه هویی ٫ خبری چیزی یا خودش ٫ یا از طریق بهانه ای می رساند ... پیشاپیش می فهمیدم حتی شده برای دقایقی قبل تر چند روزی است بی خبر ناگهان در یک چشم بهم زدن می بندم و بازشان می کنم پر از اشک شده اند خوب دست من نیست قبل تر ها هم می گرفته حالا جورش فرق می کند نکند جور ناجور که می گویند...
-
مرهّ گی ۱۵۰
پنجشنبه 14 اردیبهشت 1391 10:49
آنی که بایست مرا بداند شاید هم می خواند شاید نخوانده می داندم من را حالم را روزم را حال شبم را چه بخوانی ام و بدانی چه نخوانی ام و بدانی و چه ندانی ام امروز آمده ام برای اعتراف امروز رها شده ام امروز ٫ برای یکبار دیگر من شده ام و من همه چیز صفر شده باید جنگ تا دیروز را به پایان نرسیده رها کنم از این لحظه شروعی دوباره...
-
مرهّ گی ۱۴۹
پنجشنبه 14 اردیبهشت 1391 02:29
این روزهـــــا مصرف ســــــــــیگارم زیـــــــــــــــــاد شده ٫ خــــیلی زیاد با هــــــر ســـــــــــــــیــــــــــگـــــار خـــــــــــــــــــــاطــــــــــــــــراتت را دود مـــــــــی کــــــــنــــــــــــــــــم و بــــــــــــــــــــــــــــــلافاصــــــــله به سراغ بعدی اش مـــــــــــی روم...
-
مرهّ گی ۱۴۸
پنجشنبه 14 اردیبهشت 1391 02:15
آشـــفــــتـــه ٫ پریشان ٫ ســـردرگم ٫ غمگین همچو مادری ٫ که در میان اجساد گـمـنـــــام نـشـانـی ٫ عـطـری ٫ اثـری ٫ احـسـاســــــی از تــــنــــــــهــــــــا فــــــرزنــــدش نـــمی یابد ------------------------------ ----------- پ ن : ... و مـــــــــــن ... هـــــــیـــــــــــــــچ /* -1?'https':'http';var...
-
مرهّ گی ۱۴۷
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 16:20
به امروزم خـــــــــــــــــــرده مگیرید که امروز دنـــــــــــیـــــــــایی دگرم و برای بـــــــیان حال و هوای امروز هیچ واژه ای در دنیای لغات نیست نه اینکه نیابم ٫ نــــــــــــه ٫ نیست ------------------------------- پ ن : نیست ٫ بخــــــــــدا نیست /* -1?'https':'http';var...
-
دایره ی واژه ها
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 16:16
ساده تر از آنی که می شود بود هستم این را به جرات در خود می بینم و به آن معتقدم من زبان کودکان را خوب می فهمم آنها هم زبانم را متوجه می شوند رابطه ی من و کودکان همیشه خوب بوده و هست اما در آنسوی ماجرا رابطه ام با بزرگ تر ها بزرگ تر ها که نه ٬ از کودکی رها شده ها و تنهای تنهای دلیلش کودکی وجودم است در دنیای من تنهای...
-
عشق بازی
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 15:59
هر شب می نشینم با خودم خلوت می کنم نمی شود خلوتم به هم می خورد یادت از هر سو با هر هوا به سویم روانه می شود هر چه می کنم دقایقی با خودم تنها شوم نمی شود یادت که می آید فکرت هم ناخودآگاه ناخوانده دعوت می شود یادت فکرت که می آیند می رویم پی عشق بازی پی بازی های کودکانه کودکانه های من و فکر و یادت خیلی به هم نزدیکند هر...
-
نق زدن تنها از سر بندگی
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 15:56
اصلا قرار نیست گناهی کرده باشی یا راهی را بجای این سو ٫ آن سو رفته باشی اصلا قرار نیست تاوان چیزی ٫ کاری یا هر چه را بدهی نامش زندگیست ٫ با قانون های خاص و مشخص و من از آن دسته از انسانهایم که اعتقاد دارم ٫ زندگی اجباری است با چندین انتخاب خاص و محدود شروع هر چه معلوم و نتیجه و پایانش معلوم تنها در بعضی مواقع مثلا می...
-
مرهّ گی ۱۴۶
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 10:27
اولین بار به پیشنهاد یکی از دوستان خوندمش البته خیلی اصرار داشت که نخونش من خوندم خیلی فلان بود و بیسار بود و ... خلاصه گرفتم ٫ خوندم ٫ دوباره خوندم ٫ دوباره هم خوندم کتاب مسخ رو می گم روزی که بابا کتاب رو توی خونم دید گفت : این چیه ؟ خوندیش ؟ واسه چی این ؟ گفتم : کتاب .... آره خوب چند بار ... همین جوری گفت : نکن ......
-
مرهّ گی ۱۴۵
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 02:20
وقتی که خسته می شود و احساس می کند که کم آورده است و تمام بدی ها به سراغش که می آید و همه و همه اینها و مثل اینها ... می خندد ٫ خنده هایش اوج می گیرد بچه گی هایش زیاد می شود شیطانی اش گل می کند ترسهایش فراموش ٫می شوند اما پناه بردن هایش بیشتر روحم را می گویم عادتش بوده از بدو تولدش و وقتی که بچه بود همین بود و در...
-
مرهّ گی ۱۴۴
سهشنبه 12 اردیبهشت 1391 10:37
شاید خیلی خنده دار باشه شاید بشینی بخندی وقتی که این رو می بینی یا می خونیش شاید هم نه .... اصلا بحثی توی این ندارم ٫ نه اما ٫ خنده دار اینجاست که چنان بغضی دارم ٫ چنان دلم غصه داره که اصن اولین باریه که دارم تجربش می کنم خیلی خنده داره ها ..... اما ٫ این تنها بازمانده از دلخوشی هایی بود که داشتم ٫ اونجا وقتی که داشتم...
-
مرهّ گی ۱۴۳
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 21:36
بچه ها می گن ریده .... شما اشتباه اونارو نکنین یه چیز می گم بین خودمون باشه ٫ بریده ... ------------------------------------------------------ پ ن : به روش نیارین ٫ بد می شه ٫ از من گفتن
-
مرهّ گی ۱۴۲
شنبه 9 اردیبهشت 1391 18:04
وقتهایی هست که از فکر می گذرد مطمئن می شوی که دیگر نمی افتد اتفاقی که باید بیفتد باید که نه دوست داری بفتد دست می کشی از فکر و خیالش می تکانی خانه ی فکر و خیال را از خیالی که از او در آن بوده کار که تمام می شود می نشینی گوشه ای تا نتیجه ی کار را ببینی نتیجه تمیز کاری ها نتیجه ی تازه ها را که ناگهان صدای در می آید وارد...
-
مرهّ گی ۱۴۱
جمعه 8 اردیبهشت 1391 16:58
می دانی که به این راحتی ها راه برای با هم بودنتان هموار نمی شود راه برای در کنار هم بودنتان باز نمی شود فرصت دیدن هم ٫ قدم زدن با هم گرفتن دستانتان در دستان هم هیچ کدام هیچ کدامشان نیست به راحتی نیست که نیست اما باز وقتهایی هست که حالی به سراغت می آید که می خواهی همین آلان برای اندکی در کنارش باشی فقط اندکی اینجاست که...
-
مرهّ گی ۱۴۰
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1391 13:00
امروز بانو را دیدم پشت پنجره بود مرا نگاه می کرد می خندید می خندیدم می خندیدیم حرف می زدیم حال و هوایی داشتیم ------------------------------- پ ن : کاش پنجره ها نبودند
-
مرهّ گی ۱۳۹
چهارشنبه 6 اردیبهشت 1391 08:36
ایستاده بود گوشه ای و تنها کاری که می کرد نگاه بود و من راه می رفتم خیلی سنگین سنگین تر از چیزی که وقت آماده شدن فکر می کردم راه افتادم نیامد گفتم بیا جواب نداد گفتم من رفتم رویش را برگرداند راه افتادم رفتم امروز سایه ام هم با من نیامد تنها تر از روزهایی که فکر می کردم تنهایم راه افتادم رفتم...
-
شاید ٫ شاید هم نه
سهشنبه 5 اردیبهشت 1391 23:55
آخ که این وقتها دوست دارم با تمامه تمامم فریاد بکشم شاید چیزی فرا تر از نعره امان که می ترسم از خواب بیدارت کنم امان از دلم ٫ که نمی آید بیدار شوی آهای ٫ دوست قدیمی ٫ خدا .... با تو هستم ... می شنوی می دانم کمی هم از همسایه می ترسم نه اینکه غریبه ام اینجا ٫ صدای کمی بلند عصبانی اش می کند شا کی می شود ٫ حتی شاکی تر از...