دستانم می لرزند
دلم هم
چشمانم ٫ وجودم
تنهای تنها روزی یک بار
روزی یکبار تبر بر دست می گیرم
و یک ضربه
همان کافی است تا ریشه از ریشه ام بخشکاند
امروز هم گل کاشتم
ضرباتم نظیر ندارند
----------------------------
پ ن : واقعا دارم می فروشمش ؟ باور نمی کنم
زیبا ترین امیدواری زندکی ام را
امشب در نامه هایت خواندم
اگر هم خواب هستم و خواب می بینم
کاش تا ابد خواب بمانم
گفته بودم که گم کرده ام خود را
پیدا نکردم بماند ٫ هویتم هم تغییر کرد
دو ساعتی است که از درد تبر
نم توانم ازجایم تکان دهم خویش را
مچ پا هایم درد می کند
دلم جای خودش