روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

____________________________________________________________________________
روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

____________________________________________________________________________

خــیــــال بــــاف

می دانم که می دانی 

می دانم می خواهی که ندانی 

در حالی که خودت هم می دانی که می دانی 

نمی دانم چرا می خواهی که ندانی 

می دانی دوستم داری 

نمی خواهی بدانی 

شاید نمی خواهی دوستم داشته باشی

همیشه فرصت برای بودن هست

اما همیشه برای فرصت هر چه بودن نیست

همیشه برای دوست داشتن فرصت هست

برای با کسی بودن

برای عاشق شدن

برای دوست داشتن

اما

بگذریم که نمی خواهم ادامه اش بدهم

راستی یادت هست 

سرم روی پاهایت بود

با اینکه موهایم کوتاه بودند

اما

تو موهایم را می بافتی 

من خیال با هم تا همیشه بودن را

به آنهایی مه مثل منند می گویند خیال باف ؟؟؟ شاید

شاید که نه اما طمئنن

زیاد شنیده ام می گویند

فلانی خیال باف است

در رویا زندگی می کند

چه می شود مگر

در واقعیت ها که زندگی نکرده ام با تو

این یکی دنیای من است

اختیارش با من است 

به کسی چه

اینجا عاشقت می شوم

عاشقم می شوی

باورت می کنم

باورم می کنی

من به تو ایمان می آورم و تو به من

خوشحال زندگی می کنیم 

آخرش هم می میریم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.