ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
آخ که این وقتها دوست دارم با تمامه تمامم فریاد بکشم
شاید چیزی فرا تر از نعره
امان که می ترسم از خواب بیدارت کنم
امان از دلم ٫ که نمی آید بیدار شوی
آهای ٫ دوست قدیمی ٫ خدا ....
با تو هستم ... می شنوی می دانم
کمی هم از همسایه می ترسم
نه اینکه غریبه ام اینجا ٫
صدای کمی بلند عصبانی اش می کند
شا کی می شود ٫
حتی شاکی تر از گاهی اوقات من
کاشکی شغلی بود
مثل همین تخلیه چاهی ها
اما اینها تخلیه انسان بودند
می آمدند ٫ یک ساعت
دستگاه می زدند ٫ پمپ می زدند ٫ هر کوفتی که می زدند
آدم را تخلیه می کردند و تمام
چند وقتی با خیال راحت آسوده می شد
خاطرت ٫ فکرت ٫ درونت
و باز ٫ بعد همین آش و همین کاسه
نمی دانم
نمی دانم
نمی پندارم
اما پندارهایی به سراغم می آیند که ...
نمی خواهم بپندارم
نمی خواهم که بدانم
دیگر حتی نمی خواهم به نوشتن ادامه دهم
مثل همیشه ٫ راضی ام به رضایی که خواستی و می خواهی
شکرت ... شکرت
--------------------------------------------
پ ن : شاید چند وقتی دست از نویشتن بردارم ٫ شاید هم نه
-----------------------------------------------------------------------
پ ن : خسته ام ٫ همین
...