ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
حرفهایی در دل دارم که هراس می کنم از بازگو گردنشان
به تمام مقدسات عالم ٫ همانند روز برایم روشن است
اگر گوشه ای از آنها را بگویم ٫ تمام بنیان درستیه این دنیا
تمام راستی و حکمت این زندگی بهم می ریزد
راستیه جنایاتی و خیانت هایی آشکار می شود
که در ذهنمان جز نیکی و خیر و شادمانی نبوده
هراسم از به زیر سئوال رفتن دنیا و زندگیه خودم است
نه چیز دیگری ٫ اما هر چه می کنم ...
این حرفهاست که می دانم
روزی قلب بیمار و خسته ام را
که این روزها سخت می کوشد آزارم دهد
و قرص های لعنتی ام هم هیچ دردی از دردم دوا نمی کنند
می کشند مرا ... برای یک لحظه ٫ دیگر نمی طپد
که خواسته ی این روزهایم جز این نیست ...
بخدا نیست ... اما هیچ گاه نه راضی بودم نه شاکی
----------------------------------------------------------
پ ن : این روزها بی پروا ٫ سیاسی درباره ی خودم می نویسم