ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
همین که اینگونه خیالت هست
با اینکه هیچ گاه خودت نبودی
قانعم اما راضی نه
نه اینکه قانع باشم ٫ نه
چاره ای ندارم
همین که می آید ٫ خیالت
تمامم دست می کشد از خویش
و من هم
دست می کشم از تمامم
تمامم و خیالت می روند پی کار خودشان
می روند بازی
عشق بازی ٫ خیال بازی ٫ رویا بازی
و هر چه بازیه دیگر
و من تنها گوشه ای می ایستم
و نگاه می کنم و نگاه
و در خیالم تجسم می کنم
در این عالم ٬ نه آن عالم
دست به دست می رویم و می سازیم
می شود ٫ چون می خواهیم
در این دنیایی که با تو هستم
همه چیز شدنی است و نشدنی وجود ندارد
تنها نشدنیه اینجا "جدا" است .
اینجا ٫ نه زمان و نه هیچ چیز دیگر
نمی تواند جدایمان کند
همانگونه که می آید
همانگونه به ناگه می رود
خیالت ...
و من در یک لحظه ناک اوت می شوم
-------------------------------------
پ ن : پاشیدگیه درون
yani dar yek kalam bekham chizi begam b shoma ine k in neveshte hatoon,kolan in weblog mano divoone tar o daghoon tar mikone
...
چطور میشه قانع بود ولی ناراضی؟؟؟!!!
bastegi dare be khodet ke har kojaye zendegit va ha r sharayetish chi mikhay azash