ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
تا دیروز اگر می گفتم :
نمی دانم چه می گویم
نمی دانم چه می کنم
چه چه چه ...
اما اینروزهای زندگی ام
با واقع اینگونه ام
با مادر حرف می زنم
کمی فارسی ٫ کمی ترکی
مادر مات ...
خودم مبهوت ...
نمی دانم چه کرده ام با خودم
اگر دقیق بدانم فرمولش چه است
باور کنید ثبت می کنمش
به نام خودم
این روزها واقعا
نمی دانم چه می کنم
به خود می آیم (که کم پیش می آید)
می بینم آنجایم
می بینم جایی دگرم
نمی دانم چه می کنم
چه می گویم
و این ها همه و همه اش
تاوان خواستنی است
که خواستمت
و رهایم کردی در امان که ! نمی دانم
و من رها شدم در دستان بی رحم خود
و چه کردم و چه کردم با خودم
...
----------------------------
پ ن : ... توصیف نمی شود کنم
برات یه حلقه میسازه تو رو جامیده تو اون حلقه
تو فک میکنی عجب دنیای قشنگیه
به خودت میای میبینی تموم این مدت توی قفس بودی
و چه قفس تنگی