روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

____________________________________________________________________________
روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

____________________________________________________________________________

تذکر جدی



(تذکر)

در زندگی ام

هیچچ نبوده ام

هیچ نیستم

اما نه برای خودم

برای هر کسی

برای همه

اما باور کنید

آنقدر مهم نیست

مهم اینست که برای خودم

هستم ٫ آنی که باید باشم

همین کافی است فعلا

اما یک چیز را خوب می دانم

من ٫ درد دارم ٫ جایم سالیان سال می ماند

تا وقتی که نگاهت در این حد باشد

هیچ چیزی نیست ٫ ملالی نیست

اما اگر اولی اش به دومی رسید

نگاه سوم هم پش سرش می آید

و آنگاه جایم می ماند

که درد دارد

اگر باور نمی کنید

از بانو بپرسید

که به قول بانو

هیچ نیستی اما

چیز دیگری ام

اما یک هیچه خاص 

---------------------------------------

پ ن : خودم درد دارم هیچ ٫ جایم هم درد دارد

مرهّ گی ۲۲۶



(پیدایم کنم)

کاش می مردی !!!

کاش بانو می مرد !!!

که من می مردم !!!

اگر نمی میرد

تنها دلیل

دوست داشتن است

خدا دوستم دارد

که نمیرم

که بمانم

که باقی عمرم بسوزم

و تو تماشا کنی

بانو

که روزی بانو می میرد

که من مرده ام

که خدا دوستم ندارد

که می برد مرا

که اینگونه نامربوطی می نویسم

که گنگم

که گیجم

چند وقتی است

نمی دانم چه زمان می خوابم

چه زمان بیدارم

چه می کنم

چه نمی کنم

چه باید بکند و چه نباید

که اینگونه نامربوطی ننویسم 

تمام اینها دلیل دارد بانو

یکسری چیزهایی مانده در خانه

یکسری عطرها

یکسری خاطرات

یکسری عکس ها

یکسری دردها

که دارند کم کم

اما پیوسته مرا می خورند

نمی کشند مرا

زجرکشم می کنند اما

این روزها

عجیب بدنبال خودم می گردم

اصلا نیستم که خسته هم شوم

دیگر خسته نیستم

قبل تر ها اثری

رد پایی ٫ چیزی می دیدم

ترسناک است

این روزها هیچ نمی یابم

هیچ نمی بینم

نامربوطی هایم پایان ندارند

که به اجبار نیمه کاره رها می کنمش

---------------------------------

پ ن : ...

مرهّ گی ۲۲۵



(خوش خیال)

آنروزها هیچ به این روزها فکر نمی کردم

اعتقاد نداشتم که با تو این روزها هم هست

اگر می دانستم چنین روزهای سختی در پیش است

بوسه های بیشتری طلب می کردم

اندکی بیشتر تو را پس انداز می کردم بانو

------------------------------------------------

پ ن : بغض دارد این روزها کودکم

مرهّ گی ۲۲۴



(نگفته ها)

چقدر حرف مانده

و من فقط سکوت می کنم
آمدنت را
داشتنت را
انتظار بازگشتت را
همه و همه را سکوت کردم
آخر ٫ عاقبتمان این شد
حالا نوبت توست بانو
در این سکوت بنشین و سکوت کن
تنها شاهد سوختنم باش ٫ همین

--------------------------------

پ ن : انتظار بیهوده ...

مرهّ گی ۲۲۳



(همانند)

می دانی بانو ...

اینجا ٫ آنجا ندارد

عشقی که تا فردای عاشقی

در دل پا بر چا بماند

این روزها

هیچ جا پیدا نمی شود

اینجا ٫ آنجا هم ندارد .

------------------------------

پ ن : اندیشه های بعد از حمله