روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

____________________________________________________________________________
روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

____________________________________________________________________________

مرهّ گی ۲۳۰



(تبریک و تسلیت)

گفتی برو ٫

ساکت ماندم

گفتی نرو ٫

ساکت ماندم

گفتی بمان ٫

ساکت ماندم

گفتی نمان ٫

ساکت ماندم

گفتی فلان ٫

ساکت ماندم

گفتی بیسار ٫

ساکت ماندم

گفتی دوستت دارم ٫

سرخ شدم

اما

ساکت ماندم 

گفتی متنفرم ٫

جان دادم

اما

ساکت ماندم

زندگی ات شد

ساکت ماندم

همه ات شد

ساکت ماندم

بانو !!!

به احترام احساست

حال تنها یک دقیقه

فقط یک دقیقه

تو سکوت کن

کودکمان جان داد

-----------------------------------

پ ن : تسلیت بانو ... و دوباره تبریک

مرهّ گی ۲۲۹



(امان)

روزی که " دوستـــــــــت دارم "

هـــــــــرزه ی هـــر دهانی شد 

و حرمــــتــــــش کشته شد ...

خیلی از جملات فاحشه شدنـد

-----------------------------

پ ن : مثال واسه تعداد محدوده

دیگه اینجا کاربرد نداره... بـــخدا

مرهّ گی ۲۲۸



(ببار)

خیلی از روزهایم را با این اندیشه می گذرانم

که اشتیاق من به تو بیشتر است

یا اشتیاق بیابان به باران ؟

----------------------------------------

پ ن : کاش بباری ...

نامربوطی در روان پریشی



یقین دارم دیوانگی

به مشنگ بازی نیست

حتما نباید همانند دیوانه های دیگر باشید

همه به حرکاتتان بعضا بخندند

حرکاتتان از آن طرف غیر عادی باشد

نه ٫ نیست ٫ یقین دارم

همین که برای دونفر

نان می خرم

همین که برای دو نفر

هندوانه حاضر می کنم

بعد می نشینم همه اش را می خورم

هم جای خودم

هم جای تو

همین که با تو صحبت می کنم

با تویی که هیچ گاه نبودی

و نیستی

همین که نازت را می کشم

همین که برای آمدن به خانه می دوم

که زودتر ببینمت ٫

که دلتنگی ام بر طرف شود

همین که خیلی از این رفتار های نرمال را دارم

برای کسی که نیست

برای خودم و در تنهایی خودم

اینها دیوانگی نیست ؟؟؟

شاید نباشد

من دیوانه ام یا نیستم را اطمینانی نیست

اینها پریشان حالی است شاید !!!

اینها پریشیه روانی است

که برای تو به این روز افتاده ٬

شاید.

می بینی ٬

حتی نمی خواهم تو را گناهکار جلوه دهم !!!

گناهت را می شویم ٬

همه چیز را به گردن می گیرم

که طبیعت گناه هم همین است

هر چه بر من آمده و می آید

چیزی نیست جز کرده ی خودم

تا دیروز اگر نامربوطی می نوشتم ٫ حال

روان پریشی ام اظافه شده

نا مربوطی های روان پریشانه می نگارم

نه اینکه کسی بداند ٬

نه اینکه بخواند ٬

نه!

اینجا تنها جایی است که می توانم راحت فریاد بزنم

حرف بزنم ٫

خودم را خالی کنم ٫

بعد بروم بدنبال ادامه ی زندگی ام

با تو.

همین ٫

نیا ٫ دیگر نیا ٫

نخوان ٬

تا بحال که نیامدی ٬

بعد از این هم نیا

روزی تمام اینها

چه بخواهی ٬ چه نخواهی

به دستت می رسد

آنوقت آنقدر زمان داری

که هر کدامشان را

بارها و بارها بخوانی

...

....

.....

----------------------------------------------------------------

پ ن : تمام نشد ٫ تمامش کردم ٬ دست کشیدم از نوشتن

مرهّ گی ۲۲۷



(ویران)

هنوز هم تنها دغدغه ی زندگی ام

خواستن توست ٫

و بس

این روزها
نام تو که از لبانم خارج می شود
مانند بخار گرم سینه ام در زمستان
تا جلوی چشمانم ادامه دار است
اگر ویرانه ام دلیلش همین گرمای دلنشین نام توست
تا لبه خاکی گورستانم این راه را ادامه می دهم
آه بانو ٫ چه لذتی دارد زمستانم با تو

برای تو که سالهاست مخاطبم هستی

--------------------------------------------

پ ن : برای تو  که نبودی