شاید شه زاده ی قصه من به کدایش التفات کند
-------------------
پ ن : ...
وقتی که بیدار می شوم
تو
اولین چیزی هستی
که به خودم یاد آوری می کنم
---------------------------
پ ن : ...
(درد)
بعضی چیزها با خیلی چیزها فرق دارد
جایشان بد جور می ماند
خوب هم نمی شود
------------------------------------
پ ن : ...
هیچ گاه به کم قانع نبودم
اما ...
اما پای تو که به میان آمد هرجا
به هیچ قانع شدم
تنها برای تو
بیا ...
بیا ببین چگونه برای رهاییه تو
رهایییه من از قید بندها
رهاییه من از به دل ماندن تو
چه کردم
چگونه دلم را بازیچه کردم
به هیچه هیچ فروختم
بیا ببین چگونه روزی هزاران بار
من ٬ دلم ٬ غرورم و تمامم می شکنیم
هیچ فرقی برای من نکرد
بدتر شد ٬ بهتر نشد
با تو شکستم
بی تو می شکنم
دردناک تر
بیا ببین چگونه شبها با بغض ...
من فروختم
به هیچ فروختم
خودم ٫ دلم ٬ غرورم و هستی ام را
برای رهاییه تو
بیا ببین
داغت بر دل سرد تر نمی شود هیچ
لحظه به لحظه دردناک تر می شود
...
---------------------------------------
پ ن : ادامه محال ... این درد های لعنتی
(گمم)
یک روزی
یک جایی
برای کسی
تصمیم گرفتم کودک درونم را گم کنم
او هم قهر کرد
و دیگر بر نگشت
----------------------------------
پ ن : ... هیچ