روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

____________________________________________________________________________
روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

____________________________________________________________________________

تو که باشی دیگر خیال مردن ندارم

سرم درد می کند
دلم بدجور گرفته
قلبم خوب نمی زند
نمی دانم چه ام شده
هر چه هست خوب می دانم که خوب نیستم
بیمار و مریضم اما کدام پزشک درمانم می کند نمی دانم
قبلا رفته ام دکتر
یکی گفته خوب می شوی
یکی گفته حالا حالاها این وضع ادامه دارد
دیگری می گوید تا آخر عمرت باید یا این بیماری سر کنی
و یکی دیگر هم می گوید می میری
اما چرا هیچکس نمی گوید اصلا چه مرگم شده ؟
چرا جرات گفتن ندارند ؟؟؟
جوری رفتار می کنند انگار سرطان دارم یا بیماری لاعلاج
من خودم می دانم چه ام است
وقتی خودم می دانم چرا رک و راست به من نمی گویند به تو مبتلا شده ام
هر که می رسد می ترسد
من هم با خنده می گویم نترس واگیر ندارد
راستی خدارا شکر که واگیر نداری
حداقل این طوری دلم خوش است که تنها من دارمت
کسی نمی تواند شریکم شود
راستی دکترم می گفت حالم بد خراب است
خیلی نگرانم بود اما هر چقدر شدت نگرانی اش بیشتر می شد

لذت و شوق من افزایش می یافت

شاید ندانی اما باور کن
من هم بیماری ام تویی هم بیمار تو
با تمام این حرفها
تو هم دردی برای من هم درمان
باور کن
باور کن
باور کن
تورا بخدا باور کن
تو که باشی دیگر خیال مردن ندارم

----------------------------------------

پ ن : باز هم بازخوانیه بیهوده

مرهّ گی ۸۹‍‍‍‍‍

این روزها شدیدا درگیر کار هستم

باید خیلی بیشتر از توانم کار کنم این روزها

تا اتفاقی که می خوام بیفته ٫ من می تونم

----------------------------------------------------------------------------------

پ ن : و دلیل دیگر سکوت این روزهایم تنها این است که باید سکوت کنم

اگر خوب گوش کنی صدای شکستن و شیون را می شنوی .

رمز موفقیت

کثافت رمز موفقیتت چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

-------------------------------------------------------------------------

پ ن : این همه محبت و علاقه رو که دیدم ٫ حسودیم شد

مرهّ گی ۸۸‍‍

رسید به خونه

در رو باز کرد

گفت : سلام

مامان گفت سلام عزیزم

اومد تا اینکه دیدش  :

- خاک به سرم

- چی شده ؟ افتادی ؟

گفت : آره

- چطور آخه ؟؟

گفت : نمی دونم

- یعنی چی ؟

گفت : می دونم چه جوری اما نمی دونم چرا

- حالا کجا بودی ٫ از کجا افتادی ؟

سرش رو انداخت پایین و آروم گفت :

توی دلش بودم ٫ از چشاش افتادم 

-------------------------------------------

پ ن : این هم یجور مره گیه

حتما نباید واقعیت داشته باشه.

خواهش می کنم

لطفا به من

محبت

و دوست داشتن

و خواستن

و از همه مسخره تر

عشق

تعارف نکنید

مخصوصا شـــــمـــــــا ٫ بله ٫ دقیقا شما

---------------------------------------------------------------------

پ ن : همه ی "تو" های زندگیم از همین امشب شدن "شما"