روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

____________________________________________________________________________
روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

____________________________________________________________________________

مرهّ گی ۸۵‍‍

وقتهایی هست

که احساس می کنی

که هنوز زنده ای

هنوز هم زندگی در جریان است

هنوز هم می شود زندگی کرد

هنوز هم در زندگی

جایی برای امید هست

جایی برای بودن هست 

نفسی برای خندیدن هست

نفسی برای تلاش هست

و هستند هنوز هم کسانی

که تو را برای تو می خواهند

که تو را همین که هستی می خواهند

که برای همینه تو ارزش قائلند

که برای ماندنت تلاش می کنند

که برای بودنت اشتیاق دارند

که برای خنده هایت می خندند

که برای گریه هایت می گریند

و تو برای همین

لحظه ها

صحنه ها

تلاش ها

خنده ها

گریه ها

همه و همه

بغض می کنی

و باز

با تمام وجود

احساس می کنی

که تو را

برای تو

برای همین که هستی

برای همین

برای تو

برای تو

می خواهند

-------------------------------------------------

پ ن : و سکوتی که تنها دلیلش بغض است

مرهّ گی ۸۴‍‍

وقتهایی هست

که یه دنیا حرف توی دلت هست

که می خوای بگی

که باید بگی

که اگه نگی...

اما...

نمی شه بگی

نمی شه

---------------------------------------------------------

پ ن : همچین آدمی توی همچین شرایطی ام الان

مرهّ گی ۸۳‍‍

وقتهایی هست

که خدا نگاهت نمی کنه بماند

چشم از تو بر نمی داره

امید ٫ الکیش هم خوبه

فقط امیدوارم

اگه قراره اتفاقای خوب بیفته

واقعا بیفته ٫ وعده ی قاقا لیـ لیـ نباشه

-------------------------------------------

پ ن : یا رب ... نظر تو برنگردد ٫ همچنان

ادامه داشته باشه ٫ با نتیجه البته

مرهّ گی ۸۲‍‍

دل خوش می کنم

به هر بادی

از هر سمتی 

که می وزد

دل خوش می کنم

که می برد

با خویش

تمام ابرهای

روزهای ابری ام را

دل خوش می کنم

به سو سو های کوچک آفتاب

که لابد وعده ی 

روزهای آفتابی

تحقق یافت

دل خوش می کنم

به دلخوشی های کودکانه

اما افسوس و صد افسوس

هر چه می گردم

نمی یابم ٫ دلخوشی های کودکی ام را

نفسی عمیق می کشم

به نفس های آخر خودکارم نگاه می کنم

دل خوش می کنم

به تمام شدنش

که با تمام شدنش

من هم دیگر نمی نویسم

دل خوش می کنم

که هر دو باهم سکوت می کنیم

شا نه به شانه

قدم به قدم

سکوت

دل خوش می کنم

تنها به همین نوشته هایم

به هم صحبتی که نیست

اما هر وقت می خواهم هست

می نویسم

دل خوش می کنم

که دل خوش کنم

اما

هر چه می گردم

نمی یابم

دل

که خوش کنم

که خوش شوم

----------------------------------------------------------------

پ ن : انسانی که به آهستگی رو به فرسایش است

مرهّ گی ۸۱‍‍

نمی دانم اما شــــــایـــــــــــــــــــــــــــد...

هنوز داستانمان شـــــــــــــــــــــروع نشده

کلاغ داستان به خانه اش رســــــــــیـــــــد

و شـــــــــــــــاید هم امید هنوز زنده است

و شــــــــــــــــــــــــــاید دیگر راهی نیست

و شاید کلاغ از سر اجــــــــــبــــــــــــــــــار

و از ســــــــــرمـــــــــــــــای هوای اینروزها

زودتر بـه خانه اش رســـــــــــانید خویش را 

و شـــــاید ٫ و شــاید ٫ و شــاید ٫ و شــاید

این روزها ٫ شاید های زندگی ام زیاد شده

-----------------------------------------------

پ ن : و شاید ... و حتی شاید ...............