روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

____________________________________________________________________________
روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

____________________________________________________________________________

مرّه گے ۲۴

زیبا ترین امیدواری زندکی ام را

امشب در نامه هایت خواندم

اگر هم خواب هستم و خواب می بینم

کاش تا ابد خواب بمانم

چیزهاے ساده ٫ اما

گاه شاید اگر فرصتی بیابم ٫ مانند همین عصرهای جمعه

می نشینم وسط اتاق ٫ ذهنم را زیر ورو می کنم

هدف زندگی ام را که شمارش می کنم

ضمیر نا خودآگاه میخواهد ٫ من را به فرای خود برساند

فیلم... درس... کتاب... کار... آینده... و... و

این ها لیست شده اند قسمت چپ مغزم

خوبتر که تمر کز می کنم

خودِ خودِ من واقعی را نشان می دهد

روی ۲۴ ساعت از همین روزهای هفته

که اهداف زندگانی ام را استراحتی داده ام

من واقعی ٫ برای خودش هنرنمایی کند

که یک روزش را ٫ چگونه میخواهد بگذراند

من واقعی دوست دارد

بخوابد

دوش بگیرد

قهوه ای بنوشد

موزیک گوش دهد

تمرکز کند

زیر باران ٫ پیاده ٫ مقصد نامعلوم را طی نماید

فیلم ببیند

برای خودش کیک شکلاتی ٫ با بالاترین کالری سرو کند

برقصد

در سردترین هوای ممکن ٫ در موقعیتی که کاملا فریز شده است ٫ بستنی نوش جان کند

بی جهت و واقعی بخندد

دنیایش خالی باشد ٫ از هرآنچه درد را به خاطرش می آورد

زخمی نباشد که مرهمی

سنگ صبوری

برای خود بگردد

دوباره ٫ به خودِ خودم باز می گردم

این منِ واقعی ٫ عجب عقده ای است

دلش چیزهای ساده

در عین حال غیر قابل باور می خواهد

نیمه شب

نیمه شب

عاشورایی بپا بود

در دلم

من مرثیه میخواندم و

اشک هایمان

می دانی ؟ از آن شب

تبر شدم

تبر ماندم

مرّه گے ۲۳

گفته بودم که گم کرده ام خود را

پیدا نکردم بماند ٫ هویتم هم تغییر کرد

مرّه گے ۲۲

سکوت سرد این روزها را 

مگذار به حساب آرامشم
خیلی وقت ها " مرگ "
در سکوت اتفاق می افتد