روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

____________________________________________________________________________
روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

____________________________________________________________________________

مرّه گے ۳

بغض دارد خفه ام می کند 

دندانهایم را سخت می فشارم 

تا مبادا اشکی سر بخورد 

راستی 

رابطه ی دندان و اشک را 

آخر هم نفهمیدم

آخر هم نمی فهمم

از دیشب 

همدردی می کنم

شب عید را

با مادرم

شاکے ام

نمی دونم کجا برم ٫ چی بگم آخه

 فکر می کنن دارم دس میندازمشون با این شکایتم

به بهونه ی عکاسی را افتادم توی خیابونا

از پشت دوربینم دقیق نگاه می کنم 

خدا نگه داره مامانت رو شاکی ام ازش

چرا باید یه دونه ی اینجوری باشی 

که حتی یه ذره شبیه هم بهت پیدا نمی کنم 

مرّه گے ۲

باور کنین اصلا ربطی نداره

توی چه حال و احوالی هستی

چه کار می کنی یا چکار نمی کنی

وقتایی می رسه 

دلت برای صدای فن کیس قدیمیه گوشه اتاقتم تنگ می شه 

هیچ فقط نمی تونی فکرشم بکنی

که شاید روزی بشینی یه گوشه 

ویدیوهای مربوط به شهر و کشورت رو نگاه کنی 

بغض کنی 

...

مرّه گے ۱

غریب شده ام امشب با گوشه های نازکی از احساساتم

دلتنگی امشب با هر شب متفاوت است 

غربت ٫ غربت است اما امشب هوای غربت هم غریب است 

انگار غربت هم غریب است با حال و هوایش

سردی اش می کند

گرمی اش می شود

امشب

نشستم و تمام دلتنگی هایم را مرور کردم
چه دلتنگی برای آنی که دلتنگم است 
و چه آنی که دلتنگ بماند٫ فراموشم کرده
نمی دانم ٫ چرا گاهی اوقات می گریزم
از خودم ٫ خواسته هایم ٫ دل بستگی هایم
به چه جرمی خویش را مجازات می کنم
محروم می کنم از داشتن چیزهایی که آرزویشان را دارم
بگذریم
می گفتم
دلتنگی هایم را مرور می کردم
فراموش کردمشان
اینروزهای
فقط دلم یک خبر می خواهد
فرصتم یک سال ٫ شاید دو سال ٫ نهایت سه سال است
همه چیز را به دستان بی خیالی بسپارم
رها کنم در خودشان
رها شوم در رها شده ها
عجیب سنگینم این روزها