روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

____________________________________________________________________________
روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

____________________________________________________________________________

مرّه گے ۱۰

آدم گاهی دوست دارد برود ... ولی نرسد
دوست دارد گریه کند ... ولی کسی دلیلَش را نپرسد
دوست دارد بغض کند ... ولی بی بهانه
آدم گاهی دوست دارد گوشه ای از این دنیا را 
برای خودش پیدا کند
خودش را بَغَل کند 
و آرام آرام
خودش را آرام کند

مرّه گے ۹

دقیقا می فهمم دوستم داری

و دقیقا حس می کنم که احساسی هست درون من 

نسبت به تو 

می تونم به جرات بگم دوستت دارم 

اما قصه ی ما 

قصه ی آسمون و زمینه 

که فاصله شون زمین تا آسمونه 

مثل دوتا خط موازی هم هیچ وقت به هم نمی رسن 

مرّه گے ۸

این روزها بیشتر از هر چیزی 

بدنبال آرامشی هستم 

که در هیچ عطاری ای پیدا نمی شود

نه عطاری و هیچ جای دیگری

می رسم 

وقتی که می رسم 

بی هیچ توقفی عبور می کنم 

از آرامشی که آرامش نیست 

آرامش قبل طوفان است 

سکوت قبل فریاد است 

مرّه گے ۷

این روزها سخت مشغول کار کردنم 

روی خودم 

روی احساسم

روی خواسته هایم 

بیشتر روی خودم 

دروغ چرا

دروغ چرا

دروغ نه 

واژه ای به نام دروغ در حرفهایت نبود 

تنها 

تنهای تنهای 

واقعیت چیز دیگری بود 

تو بودی 

من هم بودم 

تو هستی 

من هم هستم 

اگر مرا نمی بینی 

خطا از من نیست 

در ناکجا آبادی که بنا کردی 

می توانی نشانی از من بیابی

در ناکجا آبادی که روزی محکوم شدم 

به تبعید

به گم شدن 

اما می دانی! اینجا 

همه شادند 

شاد شاد که نه 

اما زندگی می کنند 

زندگی 

چیزی که هر چه بشکافمش 

واژه ای ایست غریب برای تو

گفتنی ها را گفتم 

قبل از من هم گفتند 

مرا کنار بگذار 

خودت 

مهم تویی 

که زندگی کنی

یافتن خودت 

واجب تر از پیدا شدن من است