دلگیرم
امروز
از دلم
که دل تنگ است
که دلگیر است
گیر است
گیر کسی
گیر چیزی
گیر جایی
که نم دانم
که نمی داند
که نمی خواهم بدانم
که نمی خواهد بداند
شدم فرهادت و شدی شیرینم
من و فرهاد چقدر شبیه شده ایم
فقط
فقط اینکه فرهاد
بر سر می کوبید و
من بر پایم
که پابندت شوم
که توان گریز نداشته باشم
این روزها عجیب ٫ عجیب شده ام
دلتنگ دلی می شوم
که دلدارم است
که دل یارم است
که دل …. نمی دانم
که نمی خواهم بدانم
که نمی خواهد بداند
--------------------------------------
پ ن : بازخوانی قدیمی ها ...
گاهی وقتها
کسی هست
که فاصله اش با تو
کمتر از بندی از انگشت است
اما ٫ نمی بینی
هست اما نمی بینی
اما زمانی می رسد
که نیست
کسی که می خواهی باشد
کسی که باید باشد
کسی ٫ فرق نمی کند
تنهایی خفه ات می کند
حرف ٫ حرفهای تلنبار شده
در دلت ٫ می خواهند فوران کنند
همچون گدازه های آتشفشان
می سوزانند ٫ درونت را
درست لحظه ای
که می خواهند فوران کنند
چشمانت به چشمانش می افتد
دستانت گرم می شود
دلت جان می گیرد
حرف می زنی
حرف می زند
حرف می زنی
حرف می زند
درونت آرام می گیرد
آرام می شود
نمی دانم چه شده
اما هر چه که شده
خوب بوده ٫ خوب هست
آرامی ٫ برای لحظه ای کوتاه
اندکی ٫ نه خیلی طولانی
آرامش را احساس می کنی
و آرزو می کنی
این آرامش ٫ همیشگی
بماند ٫ مداوم ٫ ابدی
-----------------------------------
پ ن : امروز گیر کردم رو حرف
الکیــــــا ٫ حرف می زنم . اما حرف می زنم
این روزها
فراموشی
تمرین می کند
صبح ها زود بیدار می شود
شب ها دیر می خوابد
سخت مشغول است
هدف دارد
اوج آمادگی
اوج فراموشی
به اوج
فراموشی
---------------------------------------
پ ن : می بینم ٫ حس می کنم
و ٫ سلام خوبی هایی ٫
که همیشه بی جواب ماند
و من برای رفع اتهام از دلم
هزار و یک بهانه برای غرورم تراشیدم
--------------------------------------
پ ن : ...