روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

____________________________________________________________________________
روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

____________________________________________________________________________

مره گے ۳۴۳



مشت مشت می خورم٬

قرصهای فریب و خیال را. 

تنها به امید لحظه ای نشئه گی.

نشئه گیه ی خیال ٬ رویا و توهم. 

افسوس که این قرصها هم دیگر٬ 

غیرتشان را از دست داده اند. 

عجیب ساکت شده ام این روزها. 

سکوتی که نه از سر خواستن٬ 

بلکه از قحطیه واژه هاست.

و همین طور مخاطب خاصی. 

و مخاطب خاصی که هست ٬ اما نیست.

و اویی که باید باشد ٬ و نیست.

حتی در خیال ٫ و در توهم و رویا. 

و منی که نباید باشم ٬ و هستم. 

در خیال و توهم و در انتظار...

و انتظاری که سالهاست ٬ خود در انتظار است.

انتظار بپایان رسیدن چرخه ای به نام زندگی. 

و زندگی ای که شتابان به پیش می رود. 

در مسیری که در حسرت پایان است. 

و مسیری که مقصدش نابودی است. 

 و نابودی ای که تا تکامل و تحقق ٬ نمی ایستد.

و تمام اینها ٫ دست در دست هم ٫

مرا با خود می برند.

چه بخوام و چه نخواهم.

و منی که هیچ مقاومتی نمی کنم٬ 

و حتی پا به پای دلشان می دوم و می روم.

----------------------------------------------

پ ن : آغاز نامربوطی نویسی ها ...

مره گے ۳۴۲



امید های بیهوده 

زود گذر و بی اساس

توهمات بی اصالت 

خیال پردازی های بی ریشه

تبسم ها و خنده های تلخ 

تلاش هایی که در حد فکرند 

و صورت نمی گیرند 

حرکت هایی که ساکن هستند 

کارهایی که انجام نمی شوند 

چشمانی که خشک شده اند 

به راهی که همیشه خاکی می ماند 

و رهگذری که می بایست بگذرد 

هیچ گاه گذر نمی کند 

-----------------------------------

پ ن : مرا پیدا کن بانو ...

مره گے ۳۴۱



خویش را رها می کنم در این باتلاق 

تنها به امید نیستی و گم شدن این ویرانه

مرا چه انتظاری به بودن است 

که اینگونه طلب می کنی

خویشتنم از خویشتنم فرار کرده 

دیگر به بازگشتنم ٫ به خویشتنم هم نا امیدم

این روزها تنها فکری که در سر می پرورانم...

راهی برای بازگشتن است 

و ادامه ی مسیر نابودی 

و من تا بوده ام همین بوده ام 

که کاری را که شروع می کنم 

باید به پایان برسانم 

و این راه نابودی را 

بایستی به پایان برسانم 

و تنها ترس و واهمه ام 

بپایان نرساندن ٫ 

نتوانستن است 

که نتوانم راهم را ب

پایان برسانم 

تنها جوابی که برای انسانهای این روزهایم دارم 

از من بگریزید 

خواه جدی ام می گیری و گوش می کنی 

خواه خواسته ی دلت را انجام می دهی

------------------------------------------

پ ن : از من بگریزید ... لطفا ...

مره گے ۳۴۰



این روزها

بدنبال کسی هستم

که بدنبال نابود شده ای چو من باشد 

کسی که مرا اینگونه تحمل کند 

تا شاید 

کمی شبیه انسانها شوم 

در حالی 

که بین انسان بودن و نبودن 

نبودن را انتخاب کرده ام

---------------------------------

پ ن : ... 

مره گے ۳۳۹



نمی دانم ...

اما ترجیح بر سکوت است 

بر گم شدن 

نبودن 

نیست بودن 

----------------------------

پ ن : ...