روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

____________________________________________________________________________
روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

روزمره گے هاے پسرے به نام سیزده

____________________________________________________________________________

آب نبات

آمدی و دستانم را فشردی
گفتی که در من می مانی
برای من در من تا من
رفتی و دستانم خالی تر از قبل ماند
گفتی که همچنان در منی
دلتنگی هایی در توست
که روزمرگی ات را مختل کرده
به همان سادگی روز اول
باور کردم تمامت را
می بینی !! هنوز هم برای تو
همان کودک ساده ی خوش باورم
که تکالیفش را بر بازی های کودکانه اش
ترجیح می دهد و دلخوش است
به آب نباتی که هیچگاه
به دستان کوچکش نمی دهند
کاش به همان سادگی که کودک
ماجرای آب نبات را فراموش می کرد
ماجرای مبهمه
دل بستگی ام
دل خستگی ام
دل شکستگی ام
و دل بازیچه گی ام را
فراموش می کردم
چه زیبا عشقبازی می کردم
و چه زیبا تو با عشقم بازی

-------------------------------------------------------

پ ن : از قدیمی هایی که هر روز خوانده می شود

امانم را ببُر

این روزها تولد دوباره

از واجبات دینیه زندگی ام است

آنقدر شاکی ام از خودم

که نوبت به کسی نمی رسد

چیزی برای کسی نمی ماند
همه چیزها را می دانم
غریبه که نیستید
عاصی ام
شاکی ام
خسته ام کرده
امانم را بریده
این منه مریضه من
باید بمیرد
دوباره متولد شود
راهی اش کنم پیش دبستانی
بعد دبستان و الی اخر
که دوباره بیاموزد
شور و شوق راه مدرسه
خنده های کودکانه را
طپشهای قبل دیدار را
ارامش بعد از دیدار را
دلشوره ی ندیدن را
انتظار دیدن را
بغض نشنیدن صدایش را
شوق شنیدن صدایش را
انتظار دستانش
التهاب چشمانم
همه و همه را از نو
و مادر بودن کار من نیست دِلَکَم
پس تو همچنان
عاصی ام کن
شاکی ام کن
خسته ام کن
امانم را ببُر

------------------------------------------------

پ ن : توبه کنم که بشکنم به هر نفس

لذت توبه کردن هم توبه شکستن است و بس

باران

باید وضو بگیرم

می خواهم نماز باران بخوانم

زمین بدجور گرمش شده

تشنه است

درونش دارد می ترکد

منفجر می شود

حالش حالی عجیب است

حاله حالی به حالی ای دارد

عجیب می نویسم

غریبم امشب با درونم 

کسی اینجا نیست ؟

بهانه می خواهم

برای خودم نه

برای آسمان

او هم برای خودش نمی خواهد

برای باران می خواهد

باران برای آمدن بهانه می خواهد

بهانه می خرم 

کسی نمی فروشد

یا سراغ ندارد کسی بفروشد

جایی بفروشد

آی آدم های دنیای مجازی ام

یکی فریادم را بشنود

عجیب امشب غریبم با خودم

------------------------------------

پ ن : چشمانم ٫ گلویم ٫ انفجار

من همین جا هستم

من همین جا هستم
یعنی همان جایی که بودم
همان جا هستم
بی هیچ حرکتی
بی هیچ چیزی
بی هیچ  هیچی
من همانجایم
در این سالها
باد آمد
طوفان آمد
زلزله حتی
زمین هم رانش کرد
حتی دو کوه به هم رسیدند
اما ٫
اما به حقیقت اشکهای مادرم
من تحمل کردم
همانجا ایستادم
ایستادم
من همانجایم
این تویی که گمم کرده ای
راه را
مرا
خاطرات را
روزهایمان را
شب هایمان را

همه و همه را

و من …
بگذریم
حالت چطور است ؟
--------------------------------
پ ن : برای دلم نه برای دیگری

ترک کرده ام

امروز هم خندیدم

و خنداندم

تکرار کردم

روزهای گذشته را

نمی دانم چرا

به چه دلیل

اما خندیدم

خنداندم

در گوشه کنار این روزهایم ٫

که می خندم و می خندانم ٫

سعی بیش از حدی می کنم

برای دلتنگی

برای خواستن

برای خواسته شدن

برای بودن 

برای دوست داشتن

برای دوست داشته شدن

برای همه چیز

چیزهایی که سالیان سال است

ترک کرده ام

اما می خندم و می خندانم ٫

و این روزها اصلا به نزدیکی شان نمی روم

این روزها ٫ من هستم و خودم

دوتایی با هم

نه خاطرات را به جمعمان راه می دهیم

نه میل به خواستن را

حالا هرچه که می خواهد باشد

خیلی چیزهای را هم نمی دانم

دلیل ندانستن شان را هم نمی دانم

و نمی خواهم که بدانم

اما شاید دلیل تمام اینها این باشد که

ترک کرده ام

خودم را.

با این وجود می خندم و می خندانم

---------------------------------------

پ ن ۱: ندارد ٫ جداً ندارد ٫ ندارم

پ ن ۲ : اما می خندم و می خندانم