(التماسهای دلم)
این رسم دلدادگی را هیچ چشمی نمی بخشد
دل را آبستن کودکی سنگی می کند
اگر اتفاقی نفتاده دلیلش دل است
دل با دل همپا شده نه با دلدار
کودکانه به دست و پای افتاده دل
که صبوری کن
اگر صبری است ٫ اندازه دارد
فرهاد هم باشد تا ابد تیشه نمی کوبد
یک جایی دست می کشد
همه چیز را می گذارد و می رود
اندازه اش هم ربطی ندارد
به رسم رفاقت و این حرف ها
ربطش به امید واقعیت یک رویاست و بس ...
-----------------------------------------------------
پ ن : همه چیز یک طرف ٫ بیگانگی آن طرف ما را بس
(واقعیت یک رویا)
این روزها پتانسیلی را در خود می بینم که مدتها بود ندیده بودم
واضح و آشکار پتانسیل عاشقت/عاشقش شدن را می فهمم
گمان کنم بشود تکه تکه های گم شده ام را در تو پیدا کنم ...
----------------------------------------------------------
پ ن ۱ : تقدیر ٫ مقصر است مثل تقدیرِه مقصر در تقدیر شادمهر
پ ن ۲ : شاید جریان دوباره ی زندگی تنها یک رویا نباشد ...
(حکایتی جدید شاید)
نمی دانم چگونه نفس می کشی ،
از کدام دیار و دسته ای ...
نه آن سوی آسمان شهری است
و نه آن سوی خورشید ...
باید فکر چشمانت را خواند.
----------------------------------------------
پ ن : داستانی شروع شده ... ادامه دارد انگار ...
صفحه ی دفترت کاریکاتوریست
از من
که حماقتم را چند برابر کشیدیکاشف عنصر خیانت بودی
و
منبلند بلند می خندم
----------------------------------
پ ن : خیلی عجیب ٫ خیلی مهیب