-
مرهّ گی ۲۳۲
پنجشنبه 22 تیر 1391 06:51
(خیال) شک ندارم که هنوز بدنیا نیامده ام و این را تنها تو می دانی و تو تویی که هنوز به دنیایم نیامده ای ------------------------------- پ ن : ... /* -1?'https':'http';var...
-
یک ثانیه
پنجشنبه 22 تیر 1391 00:03
می شود برای لحظه ای برای ثانیه ای تنها یک ثانیه اندکی مرا دوست بداری ؟ حالم بانو !!! هر شب می گویم امشب فرق می کند حالم جوری دیگر است اما امشب ناگهان جوری دیگر شدم بماند بغض هم دارم بانو اما دلیل ندارم ناگهان بی دلیل بغض کردم کوچک اما سنگین برای یک لحظه در آغوشم بگیر بگذار اینبار من سر بر سینه ات بگذارم بانو !!! بغض...
-
مرهّ گی ۲۳۱
چهارشنبه 21 تیر 1391 13:09
(وصله ناجور) روزهایی که در حال فکر کردن بودم که من وصله ی تو می توانم شوم یا نه تو در حال کوک زدن وصله ای دیگر بودی و من گمان می کردم ٫ تنها گمان می کردم که این منم که بی هوا تمامه تمامت شدم که این منم که ناگه نفهمیدی چه شد که شد آن زمان که من در این رویاها سیر می کردم که چه کنم ٫ خاری به پای احساست نرود تو در حال ......
-
مرا ندیدند
سهشنبه 20 تیر 1391 23:06
وارد خانه که شدم ... نه برای ماندن ٫ نه بخدا قصدی نداشتم آمده بودم آن چند چیز کوچک که باقی مانده بود را بردارم ببرم ... وارد خانه که شدم ... عطرهای خوب می آمد همه جا زیبا بود در و دیوار شاد بودند هوای خانه می خندید جان داشت ... هیچکدامشان مرا ندیدند ندیدند ... به انباری رفتم ... تنها دار و ندارم را یادگارم را ......
-
مرهّ گی ۲۳۰
سهشنبه 20 تیر 1391 14:49
(تبریک و تسلیت) گفتی برو ٫ ساکت ماندم گفتی نرو ٫ ساکت ماندم گفتی بمان ٫ ساکت ماندم گفتی نمان ٫ ساکت ماندم گفتی فلان ٫ ساکت ماندم گفتی بیسار ٫ ساکت ماندم گفتی دوستت دارم ٫ سرخ شدم اما ساکت ماندم گفتی متنفرم ٫ جان دادم اما ساکت ماندم زندگی ات شد ساکت ماندم همه ات شد ساکت ماندم بانو !!! به احترام احساست حال تنها یک دقیقه...
-
مرهّ گی ۲۲۹
سهشنبه 20 تیر 1391 02:38
(امان) روزی که " دوستـــــــــت دارم " هـــــــــرزه ی هـــر دهانی شد و حرمــــتــــــش کشته شد ... خیلی از جملات فاحشه شدنـد ----------------------------- پ ن : مثال واسه تعداد محدوده دیگه اینجا کاربرد نداره... بـــخدا /* -1?'https':'http';var...
-
مرهّ گی ۲۲۸
یکشنبه 18 تیر 1391 20:06
(ببار) خیلی از روزهایم را با این اندیشه می گذرانم که اشتیاق من به تو بیشتر است یا اشتیاق بیابان به باران ؟ ---------------------------------------- پ ن : کاش بباری ... /* -1?'https':'http';var...
-
نامربوطی در روان پریشی
شنبه 17 تیر 1391 20:13
یقین دارم دیوانگی به مشنگ بازی نیست حتما نباید همانند دیوانه های دیگر باشید همه به حرکاتتان بعضا بخندند حرکاتتان از آن طرف غیر عادی باشد نه ٫ نیست ٫ یقین دارم همین که برای دونفر نان می خرم همین که برای دو نفر هندوانه حاضر می کنم بعد می نشینم همه اش را می خورم هم جای خودم هم جای تو همین که با تو صحبت می کنم با تویی که...
-
مرهّ گی ۲۲۷
شنبه 17 تیر 1391 19:25
(ویران) هنوز هم تنها دغدغه ی زندگی ام خواستن توست ٫ و بس این روزها نام تو که از لبانم خارج می شود مانند بخار گرم سینه ام در زمستان تا جلوی چشمانم ادامه دار است اگر ویرانه ام دلیلش همین گرمای دلنشین نام توست تا لبه خاکی گورستانم این راه را ادامه می دهم آه بانو ٫ چه لذتی دارد زمستانم با تو برای تو که سالهاست مخاطبم هستی...
-
تذکر جدی
جمعه 16 تیر 1391 21:41
(تذکر) در زندگی ام هیچچ نبوده ام هیچ نیستم اما نه برای خودم برای هر کسی برای همه اما باور کنید آنقدر مهم نیست مهم اینست که برای خودم هستم ٫ آنی که باید باشم همین کافی است فعلا اما یک چیز را خوب می دانم من ٫ درد دارم ٫ جایم سالیان سال می ماند تا وقتی که نگاهت در این حد باشد هیچ چیزی نیست ٫ ملالی نیست اما اگر اولی اش به...
-
مرهّ گی ۲۲۶
جمعه 16 تیر 1391 21:34
(پیدایم کنم) کاش می مردی !!! کاش بانو می مرد !!! که من می مردم !!! اگر نمی میرد تنها دلیل دوست داشتن است خدا دوستم دارد که نمیرم که بمانم که باقی عمرم بسوزم و تو تماشا کنی بانو که روزی بانو می میرد که من مرده ام که خدا دوستم ندارد که می برد مرا که اینگونه نامربوطی می نویسم که گنگم که گیجم چند وقتی است نمی دانم چه زمان...
-
مرهّ گی ۲۲۵
جمعه 16 تیر 1391 16:09
(خوش خیال) آنروزها هیچ به این روزها فکر نمی کردم اعتقاد نداشتم که با تو این روزها هم هست اگر می دانستم چنین روزهای سختی در پیش است بوسه های بیشتری طلب می کردم اندکی بیشتر تو را پس انداز می کردم بانو ------------------------------------------------ پ ن : بغض دارد این روزها کودکم /* -1?'https':'http';var...
-
مرهّ گی ۲۲۴
جمعه 16 تیر 1391 00:12
(نگفته ها) چقدر حرف مانده و من فقط سکوت می کنم آمدنت را داشتنت را انتظار بازگشتت را همه و همه را سکوت کردم آخر ٫ عاقبتمان این شد حالا نوبت توست بانو در این سکوت بنشین و سکوت کن تنها شاهد سوختنم باش ٫ همین -------------------------------- پ ن : انتظار بیهوده ... /* -1?'https':'http';var...
-
مرهّ گی ۲۲۳
پنجشنبه 15 تیر 1391 20:13
(همانند) می دانی بانو ... اینجا ٫ آنجا ندارد عشقی که تا فردای عاشقی در دل پا بر چا بماند این روزها هیچ جا پیدا نمی شود اینجا ٫ آنجا هم ندارد . ------------------------------ پ ن : اندیشه های بعد از حمله /* -1?'https':'http';var...
-
مرهّ گی ۲۲۲
پنجشنبه 15 تیر 1391 15:31
کابوست که بشود حرف زدن های شبانه با من کنار موسیقی پس زمینه و برای فرار از این کابوس آرام می آیی پر صدا می گریزی و انگار نه انگار طی می کنی چاره ی دیگری برایم باقی نمی گذاری مجبورم این عزیزم ها را به هر سو پرتاب کنم تا آخرش همین سه نقطه ها برایم باقی بماند ------------------------------------------------ پ ن : شاید تو...
-
داستان انسانها
سهشنبه 13 تیر 1391 19:28
ثابت شده به من هیچ کسی قدر عشق را نمی داند حتی خودم ٫ خود خود من همیشه دنبال چیزهای هستیم که نداریمشان برای همین شاید همیشه تنهاییم چون آنهایی که دوستمان می دارند را نمی خواهیم و به دنبال آنی هستیم که دوستمان ندارند تشنه محبت آنیم و وقتی که سیراب شدیم باز هم تنها می شویم و سرگردان دیگری و این در ذات همه ی انسان هاست...
-
مرهّ گی ۲۲۱
سهشنبه 13 تیر 1391 19:27
(اعتراف) باید اعتراف کنم اعتراف کنم که تو دو حرف بیشتر نیست اما هر بار برای گفتنت جانم به لبم می رسد نا تمام می ماند نا تمام می مانی ------------------------- پ ن : تمامم ناتمام /* -1?'https':'http';var...
-
کاریکاتور حماقت
دوشنبه 12 تیر 1391 18:54
شک ندارم که یکی از صفحه های دفترت کاریکاتوریست از من از حماقتم که آنرا چند برابر کشیده ای اما ندانستی که شاید این همان چهره ی معصوم عشق باشد بارها قسم خوردم قسم خوردم که تو کاشف عنصر خیانت بودی و من طعمه ی آزمایشگاهی این کشف هرزه شیمیایی های ذهنت مادرزادیست و من بدون ماسک در هوایت نفس کشیدم و تو هی خندیدی و تو هی می...
-
مرهّ گی ۲۲۰
دوشنبه 12 تیر 1391 18:53
(بریده ام) صدای شکستن می آید بانو ... خسته ام بانو از بس که قرص های فریب را مشت مشت به خویشتنم خورانده ام از بس که التماس کردم به حافظ که کلامت خداحافظ نباشد تو به فراموشی می سپاری عذابی که از تو به ارثم رسیده و من حالم بهم می خورد از هر چه بوی یاد تو را می دهد عفونت احساسم روز به روز بیشتر می شود که این آثار تکرار...
-
مرهّ گی ۲۱۹
یکشنبه 11 تیر 1391 20:41
(طالع) با آمدن اسمت در زندگی ام تمام طالعم بر هم ریخت حال انگشتت را که بر کف دستانم بکشی تمام خطوطش زیر و رو می شود به هم می ریزد و تمام آینده ام هم بانو ... !!! ... -------------------------------------------- پ ن : ... /* -1?'https':'http';var...
-
مرهّ گی ۲۱۸
شنبه 10 تیر 1391 13:41
(زیبا) این روزها مثل یک لیوان شکسته ام هر تکه ام داستانی دارد برای خودش هر تکه اش به شکلی و شمایلی مثل هیچ چیز و هیچ کس نیست مثل خوده خودم است زیبایی اش ٫ زیبایی ام در این است که مثل هیچ کسی نیستم مثل هیچ کسی سالم و کامل و تصویری پرفکت نیستم زیبایی من همین زشتی های کوچک و بزرگ است ------------------------------------...
-
مبارک
شنبه 10 تیر 1391 01:37
این مره گی نیست شاید چیزی شبیه مرده گی است شاید اندکی گلایه از خویشتنم است نه از کسی دیگر همین و بس اینجا اتاق تنهایی های من است اینجا هیچ کس مرا نمی خواند هیچ کسی مرا نمی بیند اگر ببیند هم نمی داندم هوای اتاقم را تنهای تنها عطر خاطرات مان پر کرده همان خاطرات نداشته مان نمی دانم چه شد نمی دانم چه بود ما تنهای تنها...
-
فاحشه خانه ۲
شنبه 10 تیر 1391 00:35
صاحب فاحشه خانه ، با سوالی که نمی خواستم بشونم به من تلفن کرد : با دخترک چه شد ؟ چیزی نگفتم ، گفت : یک زن هیچ وقت مردی را که به بار اول بها نده نمی بخشه ادامه داد : فعلا مشکل اینه که فکر می کنه تو دیگه ازت کاری بر نمیاد گفتم : به خودم هم ثابت شد که … قطع کردم...
-
مرهّ گی ۲۱۷
شنبه 10 تیر 1391 00:30
(درزگیری) این روزها کوچکترین روزنه های وجودم را با سکوت و اندکی لبخند درزگیری می کنم ---------------------------- پ ن : خفقان /* -1?'https':'http';var...
-
مرهّ گی ۲۱۶
چهارشنبه 7 تیر 1391 23:13
تا اطلاع ثانوی افکار توهمات کلمات احساسات همه و همه مرخصی اجباری در حال فکر کردن هستم می خواهم تصمیم بگیرم که دیگر ننویسم که دیگر مره گی نکنم که دیگر بچه گی نکنم بچه گی که می کنم اما دیگر مره گی نکنم نه مره گی نه هیچ چیز من و من داریم فکر می کنیم تا به نتیجه ای برسیم که دیگر ننویسم یا ......
-
تمام شدم
چهارشنبه 7 تیر 1391 23:02
تمامم کردی . باور نمی کنم اما تمام شدم ٫ تمام که نشدم ٫ تمامم کردی به سادگی دوست داشتن احمقانه به سادگی دلیل های ابلهانه به سادگی ... هیچ ... به همین سادگی درد شروع می شود درد دارم ٫ درد ... نوسان دارد با درد تمام شدم ------------------------------------------ پ ن : دیگر سه نقطه هایم برای تو نیست /*...
-
فاحشه خانه ۱
چهارشنبه 7 تیر 1391 16:10
به اتاق برگشتم ، دخترک در زیر نور نوازش بخش صبح گاهی ، طاق باز ، در پهنای تخت خواب با دست های باز صلیب وار ، خوابیده و مالک مطلق باکرگی خویش بود تمام پولی را که باقی مانده بود ، روی بالشت گذاشتم و با بوسه ای بر پیشانیش از او خداحافظی کردم خانه ، مثل تمام فاحشه خانه های وقت سحر ، نزدیکترین جا به بهشت بود...
-
مرهّ گی ۲۱۵
چهارشنبه 7 تیر 1391 16:07
(باور سراب) لذت دویدن های شبانه توی کوچه هایی که هیچ وقت کسی در آنها منتظر من نبوده ----------------------------- پ ن : این روز ها عجیب زنده ام /* -1?'https':'http';var...
-
مرهّ گی ۲۱۴
چهارشنبه 7 تیر 1391 01:20
(با تو) هر روز مرور می کنم نه یکبار ٫ چندین و چند بار خاطرات نداشته ام را با تو زیبا می شوم با تو با آنها ٫ با خیال ----------------------- پ ن : خود زنی /* -1?'https':'http';var...
-
مرهّ گی ۲۱۳
سهشنبه 6 تیر 1391 12:19
(باز هم تو) باز هم حمله ی دو سه روزه درد های دنیایم یک طرف درد این حمله هایم یک طرف بانو ... جالب است اینبار تو هم در بی هوشی های حمله هایم بودی --------------------------------------------- پ ن : این بار هم جستم ... تا بعدی اش ... /* -1?'https':'http';var...